پارت۴۳
پارت۴۳
پرش به بیرون دادگاه
کوک:ات
ات:بله
کوک:حداقل میزاشتی طلاق بگیری بعد دوست پسرت رو بیار
ات:وکیلم هستن
کوک یه نیشخند زد و یه تنه با هانجون زد و رفت
ات:از دوست کوک ناراحت نشو
هانجون: مهم نیست بریم
ات:بریم
کوک ویو
ات رو با اون پسره دیدم مطمئن بودم که از اصبانیت رگ گردنم زده بود بیرون ات لعنتی من عاشقتم چرا بهم خیانت کردی سوار ماشینم شدم و رفتم عمارت
پرش به عمارت
از ماشینم پیاده شدم و وارد امارت شدم اجوما اومد طرفم
کوک:سلام اجوما
اجوما:سلام پسرم.....پسرم یه خانمی اومدن و با شما کار دارن
کوک:کیه
اجوما:نمیشناسمش
کوک:باشه ......ممنونم
کوک رفت سمت پذیرایی که یه دختر دید که از پشت خیلی شبیه اون دختره تو فیلم بود
کوک:بفرمایید
دختره بلند شد و به سمت کوک چرخید
کوک:لیا
لیا:سلام مستر کوک
کوک:چی میخوای
لیا:عکس ها و فیلم های ات رو دیدی
کوک:پس تو اونورا فرستادی هوم
لیا:آره ..... جونگکوک من تو رو دوست دارم اون ات رو ول کن اون بدردت نمیخوره اون بهت خیانت کرده
کوک:چی میخوای
لیا:بامن باش
کوک ویو
با گفتن این حرف لیا به فکرایی اوفتادم که از ات انتقام بگیرم من هیچ علاقهای به لیا ندارم از قیافش معلومه که هرزس
تا فقط حرس ات رو دربیارم من عاشق اتم
کوک:اوکی قبوله
لیا:وای مرسی عشقم
کوک:اجوما
اجوما:بله پسرم
کوک:یه اتاق برا لیا آماده کن
اجوما:چی
لیا:ههههوییی کری پیره خرفت
کوک:لیت تو حق نداری با کسی که منو بزرگ کرده اینطور حرف بزنی
لیا:با گریه الکی.... باشه کوکی
کوک:اجوما اتاق رو آماده کن
اجوما:چشم ارباب
پرش به فردا صبح
اجوما ویو
از دیشب هیچ حس خوبی به این دختره لیا ندارم
داشتم میرفتم سمت اتاق ارباب که دیدم در اتاق لیا نیمه بازه و داره با تلفن حرف میزنه
لیا:آره عشقم تمام عکسای که از ات ساختیم رو به کوک نشون دارم و اون احمق هم باور کرد و از ات طلاق گرفت الان فقط باید خودمو تو دلش جا کنم که نصف مال و اموالش رو به نامم کنه
فرده:.............
لیا:باشه عشقم خدافظ
اجوما:سریع برگشت که بره به سمت آشپزخونه
لیا:___________________________
زیاد نوشتم دیگه
بچه ها لطفا انقدر نگید که کمه یا شرطا زیاده مم تا آخر هفته دیگه سرم خیلی شلوغه چون خونمون میخواد بار کنه
ممنونم از درکتون
۹۲۰تایی شدیم
حمایت کنید
پرش به بیرون دادگاه
کوک:ات
ات:بله
کوک:حداقل میزاشتی طلاق بگیری بعد دوست پسرت رو بیار
ات:وکیلم هستن
کوک یه نیشخند زد و یه تنه با هانجون زد و رفت
ات:از دوست کوک ناراحت نشو
هانجون: مهم نیست بریم
ات:بریم
کوک ویو
ات رو با اون پسره دیدم مطمئن بودم که از اصبانیت رگ گردنم زده بود بیرون ات لعنتی من عاشقتم چرا بهم خیانت کردی سوار ماشینم شدم و رفتم عمارت
پرش به عمارت
از ماشینم پیاده شدم و وارد امارت شدم اجوما اومد طرفم
کوک:سلام اجوما
اجوما:سلام پسرم.....پسرم یه خانمی اومدن و با شما کار دارن
کوک:کیه
اجوما:نمیشناسمش
کوک:باشه ......ممنونم
کوک رفت سمت پذیرایی که یه دختر دید که از پشت خیلی شبیه اون دختره تو فیلم بود
کوک:بفرمایید
دختره بلند شد و به سمت کوک چرخید
کوک:لیا
لیا:سلام مستر کوک
کوک:چی میخوای
لیا:عکس ها و فیلم های ات رو دیدی
کوک:پس تو اونورا فرستادی هوم
لیا:آره ..... جونگکوک من تو رو دوست دارم اون ات رو ول کن اون بدردت نمیخوره اون بهت خیانت کرده
کوک:چی میخوای
لیا:بامن باش
کوک ویو
با گفتن این حرف لیا به فکرایی اوفتادم که از ات انتقام بگیرم من هیچ علاقهای به لیا ندارم از قیافش معلومه که هرزس
تا فقط حرس ات رو دربیارم من عاشق اتم
کوک:اوکی قبوله
لیا:وای مرسی عشقم
کوک:اجوما
اجوما:بله پسرم
کوک:یه اتاق برا لیا آماده کن
اجوما:چی
لیا:ههههوییی کری پیره خرفت
کوک:لیت تو حق نداری با کسی که منو بزرگ کرده اینطور حرف بزنی
لیا:با گریه الکی.... باشه کوکی
کوک:اجوما اتاق رو آماده کن
اجوما:چشم ارباب
پرش به فردا صبح
اجوما ویو
از دیشب هیچ حس خوبی به این دختره لیا ندارم
داشتم میرفتم سمت اتاق ارباب که دیدم در اتاق لیا نیمه بازه و داره با تلفن حرف میزنه
لیا:آره عشقم تمام عکسای که از ات ساختیم رو به کوک نشون دارم و اون احمق هم باور کرد و از ات طلاق گرفت الان فقط باید خودمو تو دلش جا کنم که نصف مال و اموالش رو به نامم کنه
فرده:.............
لیا:باشه عشقم خدافظ
اجوما:سریع برگشت که بره به سمت آشپزخونه
لیا:___________________________
زیاد نوشتم دیگه
بچه ها لطفا انقدر نگید که کمه یا شرطا زیاده مم تا آخر هفته دیگه سرم خیلی شلوغه چون خونمون میخواد بار کنه
ممنونم از درکتون
۹۲۰تایی شدیم
حمایت کنید
۴۱.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.