پارت دوازدهم قسمت دوم
پارت دوازدهم__قسمت دوم
*وی : از همین الان دلم براش تنگ شده...دلم میخواد صداش رو بشنوم ....دباره بهش بگم که اشتباه میکنه و ازش بخوام منو ببخشه ...دباره بهش بگم چقدر دوسش دارم...گوشیم رو در اوردم و بهش زنگ زدم ..~~~رد تماس ...
کم مونده بود گریم در بیاد که خودم رو نگه داشتم موهام رو رنگ کرد و دیگه کارم تموم شد
وقتی رفتم جلو آینه خودم شکه شدم انگار کارش خوبه ....نامجون رسید
نامجون : وای چقدر خوب شدی...رنگ موهات چقدر بهت میاد .....خیلی خوب شدی.....
وی: ممنون
نامجون : بقیه هم رفتن تو سالن دیگه نزدیک های اومدنشونه ....تیهونگ خواهش میکنم یکم حواست باشه چطور رفتار میکنی ....فکر کن اصلا جیمین اونجا نیست
وی : سعی خودم رو میکنم
نامجون : ممنون تیهونگ ممنون
وی :_____
نامجون : خب بریم سالن آقای خوشتیپ
وی : بریم
~~~~~
جین : واو تیهونگ چقدر خوب شدی
جیهوپ : رنگ موهاش رو
یونگی : ساکت دیگه چقدر حرف میزنید :/ ولی خوب جیمین رو داغون کردی ها
نامجون : یونگی قرار بود در بارش حرف نزنیم انقدر زود یادت رفت
یونگی : اوک
وی: نامجون خفه شو....ادای بابا هارو واسه من در نیار
جین : نامجون بیا اینور الا تو رو هم داغون میکنه
نامجون : این بار نشنیده میگیرم ... بهت گفتم تو مثل برادر کوچیک ترم هستی...پس میتونم ادبت کنم ها
(همه میخندن )
*وی: یه نگاه به جیمین انداختم که سرش رو انداخته بود پایین و صورتش داغون بود....اصلا دلم خنک نشده بود تو اولین فرصت حسابت رو میرسم ......
یونگی : تیهونگ بیا اینجا کارت دارم
وی : حوصله ندارم یونگی ولم کن
یونگی : بهت گفتم بیا اینجا کارم مهمه
وی : خیلی خب چیه ؟؟؟؟
یونگی : این نامه رو کوکی قبل از اون اتفاق نوشته بود تا بدمش به تو فقط الان نخونش .....انگار مدیر عامل امد بیا .....
*وی : نامه رو داد دستم و با عجله رفت ...رو نامه نوشته شده بود: برای عزیز ترینم تیهونگ
سلام عزیزم من میخواستم بگم که یه مدت نمیتونم ببینمت چون قراره یه سری کلاس شخصی و فری برام بزارن...باید زود میرفتم ولی بعد از این نامه میام پیشت تا یه بوس خوشمل بهم بدی ...(اشکای وی در میاد و روی برگه میریزه ) تیهونگ شی وقتی من نیستم بهم خیانت نکنی ها
ادامه دارد..........
*وی : از همین الان دلم براش تنگ شده...دلم میخواد صداش رو بشنوم ....دباره بهش بگم که اشتباه میکنه و ازش بخوام منو ببخشه ...دباره بهش بگم چقدر دوسش دارم...گوشیم رو در اوردم و بهش زنگ زدم ..~~~رد تماس ...
کم مونده بود گریم در بیاد که خودم رو نگه داشتم موهام رو رنگ کرد و دیگه کارم تموم شد
وقتی رفتم جلو آینه خودم شکه شدم انگار کارش خوبه ....نامجون رسید
نامجون : وای چقدر خوب شدی...رنگ موهات چقدر بهت میاد .....خیلی خوب شدی.....
وی: ممنون
نامجون : بقیه هم رفتن تو سالن دیگه نزدیک های اومدنشونه ....تیهونگ خواهش میکنم یکم حواست باشه چطور رفتار میکنی ....فکر کن اصلا جیمین اونجا نیست
وی : سعی خودم رو میکنم
نامجون : ممنون تیهونگ ممنون
وی :_____
نامجون : خب بریم سالن آقای خوشتیپ
وی : بریم
~~~~~
جین : واو تیهونگ چقدر خوب شدی
جیهوپ : رنگ موهاش رو
یونگی : ساکت دیگه چقدر حرف میزنید :/ ولی خوب جیمین رو داغون کردی ها
نامجون : یونگی قرار بود در بارش حرف نزنیم انقدر زود یادت رفت
یونگی : اوک
وی: نامجون خفه شو....ادای بابا هارو واسه من در نیار
جین : نامجون بیا اینور الا تو رو هم داغون میکنه
نامجون : این بار نشنیده میگیرم ... بهت گفتم تو مثل برادر کوچیک ترم هستی...پس میتونم ادبت کنم ها
(همه میخندن )
*وی: یه نگاه به جیمین انداختم که سرش رو انداخته بود پایین و صورتش داغون بود....اصلا دلم خنک نشده بود تو اولین فرصت حسابت رو میرسم ......
یونگی : تیهونگ بیا اینجا کارت دارم
وی : حوصله ندارم یونگی ولم کن
یونگی : بهت گفتم بیا اینجا کارم مهمه
وی : خیلی خب چیه ؟؟؟؟
یونگی : این نامه رو کوکی قبل از اون اتفاق نوشته بود تا بدمش به تو فقط الان نخونش .....انگار مدیر عامل امد بیا .....
*وی : نامه رو داد دستم و با عجله رفت ...رو نامه نوشته شده بود: برای عزیز ترینم تیهونگ
سلام عزیزم من میخواستم بگم که یه مدت نمیتونم ببینمت چون قراره یه سری کلاس شخصی و فری برام بزارن...باید زود میرفتم ولی بعد از این نامه میام پیشت تا یه بوس خوشمل بهم بدی ...(اشکای وی در میاد و روی برگه میریزه ) تیهونگ شی وقتی من نیستم بهم خیانت نکنی ها
ادامه دارد..........
۶۴.۵k
۲۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.