رمان ماهک پارت 130
#رمان_ماهک #پارت_130
سرشو پایین انداخت و با لحن مغمومی گفت کاش خواب بود کاش...
چیزی نفهمیدم از حرفش، دستشو ول کردم و گفتم میرم واست یه لیوان اب بیارم و سریع رفتم پایین و یه لیوان اب واسش اوردم نگران لیوان ابو دستش دادم و بعد از خوردنش ممنون ارومی گفت و رفت زیر پتو منم چراغ خوابو خاموش کردم و خوابیدم.
آرش✍
دیشب خواب مامان بابا رو دیدم تمام اتفاقای اخیر اومد جلوی چشمام و با تکونای ماهک از خواب بیدار شدم خیلی نگران بنظر میرسید تمام مدت دستمو توی دستش گرفته بود حس ارامش داشتم کنارش نهایتا هم واسم یه لیوان اب اورد تمام سعیمو کردم که نزدیکش نشم واسه همین خیلی سریع خوابیدم.
روز بعد بعد از کارم رفتم پیش امیر علی و درمورد ماهک و زندگیمون حرف زدیم و بعد از کلی گپ و گفت برگشتم خونه.
ماهک✍
صبح که از خواب بیدار شدم ارش نبود ظهر هم واسه ناهار نیومد و عصر برگشت خونه و من هم توی اتاق مطالعه بودم.
بدون اینکه در بزنه اومد داخل بعد از سلام بهم گفت که اگر بخوام فردا برای عروسی میبرتم ارایشگاه اما قبول نکردم و گفتم که خودم میتونم خودمو درست کنم.
روز بعدش واسه اینکه اتاق خوابمون خیلی شلوغ شده بود و پر بود از لوازمای ارایش و موی من، ارش لباساشو همراه با ژل و اینجور چیزایی که واسه ی موهاش لازم داشت و برداشت و به اتاق مهمان رفت.
موهامو جمع کردم و با مهارت بالا بستمش و یه مدل که از قبل بلد بودم رو روش اجرا کردم و جلوی موهام رو هم به حالت کج ریختم توی صورتم و ارایشم هم یه ارایش خیلی لایت صورتی رنگ بود.
لباسمو کفشمو تنم کردم و اماده و حاضر رفتم پایین ارش روی مبل منتظر نشسته بود و با دیدنم سرشو بالا اورد و چند لحظه ای حیره بم نگاه کرد و من هم کلا محوش شده بودم واقعا محشر شده بود بیشتر از هروقتی جذاب بنظر میرسید.
بعد از اینکه به تالار رسیدیم ارش یکی یکی همکاراشو بهم معرفی میکرد و منو هم به اونا معرفی میکرد.
از بین همشون دختر یکی از همکاراش زیادی رو مخم بود چون بیش از حد به ارش نزدیک میشد و این باعث میشد که من حس بدی داشته باشم و از قضا اون دختر جز دانشجو های ارش هم هست.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
سرشو پایین انداخت و با لحن مغمومی گفت کاش خواب بود کاش...
چیزی نفهمیدم از حرفش، دستشو ول کردم و گفتم میرم واست یه لیوان اب بیارم و سریع رفتم پایین و یه لیوان اب واسش اوردم نگران لیوان ابو دستش دادم و بعد از خوردنش ممنون ارومی گفت و رفت زیر پتو منم چراغ خوابو خاموش کردم و خوابیدم.
آرش✍
دیشب خواب مامان بابا رو دیدم تمام اتفاقای اخیر اومد جلوی چشمام و با تکونای ماهک از خواب بیدار شدم خیلی نگران بنظر میرسید تمام مدت دستمو توی دستش گرفته بود حس ارامش داشتم کنارش نهایتا هم واسم یه لیوان اب اورد تمام سعیمو کردم که نزدیکش نشم واسه همین خیلی سریع خوابیدم.
روز بعد بعد از کارم رفتم پیش امیر علی و درمورد ماهک و زندگیمون حرف زدیم و بعد از کلی گپ و گفت برگشتم خونه.
ماهک✍
صبح که از خواب بیدار شدم ارش نبود ظهر هم واسه ناهار نیومد و عصر برگشت خونه و من هم توی اتاق مطالعه بودم.
بدون اینکه در بزنه اومد داخل بعد از سلام بهم گفت که اگر بخوام فردا برای عروسی میبرتم ارایشگاه اما قبول نکردم و گفتم که خودم میتونم خودمو درست کنم.
روز بعدش واسه اینکه اتاق خوابمون خیلی شلوغ شده بود و پر بود از لوازمای ارایش و موی من، ارش لباساشو همراه با ژل و اینجور چیزایی که واسه ی موهاش لازم داشت و برداشت و به اتاق مهمان رفت.
موهامو جمع کردم و با مهارت بالا بستمش و یه مدل که از قبل بلد بودم رو روش اجرا کردم و جلوی موهام رو هم به حالت کج ریختم توی صورتم و ارایشم هم یه ارایش خیلی لایت صورتی رنگ بود.
لباسمو کفشمو تنم کردم و اماده و حاضر رفتم پایین ارش روی مبل منتظر نشسته بود و با دیدنم سرشو بالا اورد و چند لحظه ای حیره بم نگاه کرد و من هم کلا محوش شده بودم واقعا محشر شده بود بیشتر از هروقتی جذاب بنظر میرسید.
بعد از اینکه به تالار رسیدیم ارش یکی یکی همکاراشو بهم معرفی میکرد و منو هم به اونا معرفی میکرد.
از بین همشون دختر یکی از همکاراش زیادی رو مخم بود چون بیش از حد به ارش نزدیک میشد و این باعث میشد که من حس بدی داشته باشم و از قضا اون دختر جز دانشجو های ارش هم هست.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۱۰۷.۸k
۳۰ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.