پارت 8=
پارت 8=
ویو کلارا: با صدای در زدن از خواب بلند شدم به سمت در قدم برداشتم و آرام دستگیره رو چرخاندم
اون دراکو بود!
با دیدن ظاهرم خنده ای کرد
+بیا تو
^نه ممنون اومدم بگم من و بقیه اسلیترینی ها میخوایم جرئت حقیقت بازی کنیم میای؟
+آره وایسا لباس بپوشم
به موهام شانه ای زدم و دم اسبی بستم لباس سفیدم رو که خیلی دوستش داشتم پوشیدم و با دراکو به سمت برج نجوم رفتیم
............
حس کردم کسی اسمم رو صدا زد
...: کلارا؟
برگشتم به سمت صدا
+هری!
~اینجا چیکار میکنی؟
+دارم پیاده روی میکنم
چیزی از پشتش بیرون اورد یه گل آبی زیبا
+خیلی قشنگه
~میخوای باهات بیام؟
با استرس گفتم
+نه دوست دارم تنها باشم
هری سری تکان داد و رفت کلارا هم به سمت برج نجوم راه افتاد
....(برج نجوم)....
+سلام
^خوش اومدی...این گل و دستت ندیده بودم
+توی راه چیدمش، بیاین بازی و شروع کنیم
تئودور بطری و چرخاند و به دراکو افتاد
•اینجا کسی هست که دوستش داشته باشی؟
^اره
و بعد دراکو بطری و چرخوند و به من افتاد
^اون گل رو کی بهت داده؟
+آ....هری
دراکو با شنیدن این اسم صورتش در هم رفت
^بازی بسه و رفت...
ویو کلارا: با صدای در زدن از خواب بلند شدم به سمت در قدم برداشتم و آرام دستگیره رو چرخاندم
اون دراکو بود!
با دیدن ظاهرم خنده ای کرد
+بیا تو
^نه ممنون اومدم بگم من و بقیه اسلیترینی ها میخوایم جرئت حقیقت بازی کنیم میای؟
+آره وایسا لباس بپوشم
به موهام شانه ای زدم و دم اسبی بستم لباس سفیدم رو که خیلی دوستش داشتم پوشیدم و با دراکو به سمت برج نجوم رفتیم
............
حس کردم کسی اسمم رو صدا زد
...: کلارا؟
برگشتم به سمت صدا
+هری!
~اینجا چیکار میکنی؟
+دارم پیاده روی میکنم
چیزی از پشتش بیرون اورد یه گل آبی زیبا
+خیلی قشنگه
~میخوای باهات بیام؟
با استرس گفتم
+نه دوست دارم تنها باشم
هری سری تکان داد و رفت کلارا هم به سمت برج نجوم راه افتاد
....(برج نجوم)....
+سلام
^خوش اومدی...این گل و دستت ندیده بودم
+توی راه چیدمش، بیاین بازی و شروع کنیم
تئودور بطری و چرخاند و به دراکو افتاد
•اینجا کسی هست که دوستش داشته باشی؟
^اره
و بعد دراکو بطری و چرخوند و به من افتاد
^اون گل رو کی بهت داده؟
+آ....هری
دراکو با شنیدن این اسم صورتش در هم رفت
^بازی بسه و رفت...
۵.۰k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.