فیک (شانس دوباره) پارت بیست و پنجم
از ماشین پیاده شدم و انگار جونگکوک میترسید از اینکه بلایی سرم بیارن،دستمو دوباره محکم گرفت و منو دنبال خودش میکشوند.منم دنبالش داشتم میدویدم و واقعا برام سخت بود که با اون کفشا بدوم.رسیدیم جلوی در اصلی عمارت که از در باغ،چند تا ماشین اومدن تو.وایسادن کنار ماشین جونگکوک و کلی آدم پیاده شدن.جونگکوک بهشون گفت:آماده باش باشید.
همشون اسلحه هاشونو در آوردن و سمت عمادت نشونه گرفتن.جونگکوک بهم گفت:دستتو از دستم ول نمیکنی.خب؟
گفتم:باشه.فقط مراقب باش.
بعد جونگکوک داد زد:آقای لیسوهو...بیا بیرون دیگه.زرنگی فقط بچه بدزدی نه؟
به اون آدما اشاره کرد که درو بشکنن و برن تو.اونا هم با تمام توان درو شکستن و ریختن تو عمارت.جونگکوک گفت:همه جا رو بگردید.همه جا.تا بچه هامو پیدا نکردم از اینجا نمیرم.
که یهو همون مرد که اسمش لیسوهو بود از پله ها اومد پایین و گفت:وای وای وای...آقا جئون رو میبینم با همسرش.
جونگکوک منو بیشتر پشتش قایم کرد و گفت:آره اومدیم.بچه هامونو ببریم.
گفت:آآ... جونگکوک دیگه انقدم خنگ نیستم.هستم؟اونا اینجا نیستن.جایی هستن که حتی تو گوشه ی ذهنتم نمیتونی بهش فک کنی.
جونگکوک:پس میخوای لجبازی کنی؟یادت رفته یه چیزی به نام پلیس وجود داره؟
و اسلحه شو گرفت سمت لیسوهو و رو به همه ی آدماش گفت:سریع از اینجا برید.
همه ی آدماش خیلی سریع اونجا رو تخلیه کردن و همون موقع پلیس رسید که جیمین هم همراهشون بود.جونگکوک سریع اسلحشو قایم کرد تو کتش و برگشت سمت جیمین و گفت:این عوضی دوتا آدم فرستاده که بچه هامو بدزدن.البته دوباره.جاشونم بهم نمیگه.
جیمین:اول سلام آقای جئون.
و جونگکوک بهش چشم غره رفت و گفت:سلام کیلو چنده من بچه هامو میخوام وقت سلام کردن ندارم.
جیمین به گروهش گفت برن به لیسوهو دستبند بزنن.و رو به لیسوهو گفت:هنوزم اعتراف نمیکنی؟
لیسوهو: جئون جونگکوک...این دفعه هم شانس آوردی ولی دفعه ی بعد کلا نمیبینیشون...خیابون 78 توی جاده سامارا (از خودم ساختمش) توی یه کلبه ی چوبین.
من و جونگکوک سریع رفتیم نشستیم تو ماشین و گروه جیمین و خودش هم پشت سرمون حرکت کردن.یه جنگل خیلی بزرگ بود که یه کلبه هم اون وسط مسطا بود.رفتیم همونجا و چند تا آدم وایساده بودن جلوی در.تا لیسوهو رو دیدن که توی ماشین پلیسه،درو برامون باز کردن.خیلی تند تند دویدم داخل کلبه و دیدم هر دوشون نشستن روی کاناپه و زانوهاشونو بغل کردن و گریه میکنن.صداشون زدم وقتی برگشتن سمتم و منو دیدن،گریشون شدت گرفت و اومدن بغلم و جونگکوک هم ما رو بغل کرد.چه قشنگ بود.یه قاب چهار نفره،یه خانواده ی چهار نفره...
«کامنت،لایک،فالو»
همشون اسلحه هاشونو در آوردن و سمت عمادت نشونه گرفتن.جونگکوک بهم گفت:دستتو از دستم ول نمیکنی.خب؟
گفتم:باشه.فقط مراقب باش.
بعد جونگکوک داد زد:آقای لیسوهو...بیا بیرون دیگه.زرنگی فقط بچه بدزدی نه؟
به اون آدما اشاره کرد که درو بشکنن و برن تو.اونا هم با تمام توان درو شکستن و ریختن تو عمارت.جونگکوک گفت:همه جا رو بگردید.همه جا.تا بچه هامو پیدا نکردم از اینجا نمیرم.
که یهو همون مرد که اسمش لیسوهو بود از پله ها اومد پایین و گفت:وای وای وای...آقا جئون رو میبینم با همسرش.
جونگکوک منو بیشتر پشتش قایم کرد و گفت:آره اومدیم.بچه هامونو ببریم.
گفت:آآ... جونگکوک دیگه انقدم خنگ نیستم.هستم؟اونا اینجا نیستن.جایی هستن که حتی تو گوشه ی ذهنتم نمیتونی بهش فک کنی.
جونگکوک:پس میخوای لجبازی کنی؟یادت رفته یه چیزی به نام پلیس وجود داره؟
و اسلحه شو گرفت سمت لیسوهو و رو به همه ی آدماش گفت:سریع از اینجا برید.
همه ی آدماش خیلی سریع اونجا رو تخلیه کردن و همون موقع پلیس رسید که جیمین هم همراهشون بود.جونگکوک سریع اسلحشو قایم کرد تو کتش و برگشت سمت جیمین و گفت:این عوضی دوتا آدم فرستاده که بچه هامو بدزدن.البته دوباره.جاشونم بهم نمیگه.
جیمین:اول سلام آقای جئون.
و جونگکوک بهش چشم غره رفت و گفت:سلام کیلو چنده من بچه هامو میخوام وقت سلام کردن ندارم.
جیمین به گروهش گفت برن به لیسوهو دستبند بزنن.و رو به لیسوهو گفت:هنوزم اعتراف نمیکنی؟
لیسوهو: جئون جونگکوک...این دفعه هم شانس آوردی ولی دفعه ی بعد کلا نمیبینیشون...خیابون 78 توی جاده سامارا (از خودم ساختمش) توی یه کلبه ی چوبین.
من و جونگکوک سریع رفتیم نشستیم تو ماشین و گروه جیمین و خودش هم پشت سرمون حرکت کردن.یه جنگل خیلی بزرگ بود که یه کلبه هم اون وسط مسطا بود.رفتیم همونجا و چند تا آدم وایساده بودن جلوی در.تا لیسوهو رو دیدن که توی ماشین پلیسه،درو برامون باز کردن.خیلی تند تند دویدم داخل کلبه و دیدم هر دوشون نشستن روی کاناپه و زانوهاشونو بغل کردن و گریه میکنن.صداشون زدم وقتی برگشتن سمتم و منو دیدن،گریشون شدت گرفت و اومدن بغلم و جونگکوک هم ما رو بغل کرد.چه قشنگ بود.یه قاب چهار نفره،یه خانواده ی چهار نفره...
«کامنت،لایک،فالو»
۱۱.۴k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.