ادامه***...
ادامه***...
زیاد صدای زیادی رو پخش میکرد..
+:ع..عا..عا..عای..ب..بسه..اررروم لطفا قربان....عاااخ فااک..
با حس ریخته شدن مایعی سفید زانو هاش شل شد و سر زمین افتاد..
مرد بدون توجهی ب پسر افتاده خسته خودش رو تمیز کرد.. و با پوشیدن حوله ای ک فقط تا نصف ش رو میپوشوند از حموم خارج شد:او..سلام مامان!..
...
خداییحمایتنمیکنین؟؟؟!..دارمریسکمیکنما
شاید دلتون میخواد بیشتر بکنمتون؟..
لایک:²⁰
کامنت:¹⁹..*غیر افراد تکراری
زیاد صدای زیادی رو پخش میکرد..
+:ع..عا..عا..عای..ب..بسه..اررروم لطفا قربان....عاااخ فااک..
با حس ریخته شدن مایعی سفید زانو هاش شل شد و سر زمین افتاد..
مرد بدون توجهی ب پسر افتاده خسته خودش رو تمیز کرد.. و با پوشیدن حوله ای ک فقط تا نصف ش رو میپوشوند از حموم خارج شد:او..سلام مامان!..
...
خداییحمایتنمیکنین؟؟؟!..دارمریسکمیکنما
شاید دلتون میخواد بیشتر بکنمتون؟..
لایک:²⁰
کامنت:¹⁹..*غیر افراد تکراری
۱۲.۲k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.