عشق خشن من ❤️ پارت ۱۳
ویو سوجین
بعد از اینکه رئیس با جیسو دعوا کرد منم رفتم که به ا.ت زنگ بزنم داشتم می رفتم بیرون که با یه پسر برخورد کردم وای خدایی من چه پسر جذابی بود من محوش شدم اسمش جونکوک بود بعد که به خودم آمدم دیدم نیست یه خنده ریزی کردم و رفتم به ا.ت زنگ زدم
(مکالمه سوجین و ا.ت)
&الو
+هوم
&خوبی
+نه تو چی
&من رو ابرا دارم صید می کنم
+سرفه سرفه سرفه(صدای سرفه چه شکلی🤔)چرا مگه چی شده نکنه عاشق شدی
&اره تو از کجا می دونی
+چون تو دیونه ای بخاطر اون
&هر هر هر هر کی ندونه فکر می کنه خودش چه پروفسوریه
_بسه دیگه اگه کاری نداری من برم ببمیرم
&نه نمیر تا شب بیام از رئیس و جیسو باست بگو
_رئیس .... چرا مگه چی شده؟
&آمدم خونه بهت زنگ می زنم رئیس پشت خط خدا حافظ گوشی رو قطع کرد
_دختره دیونه .... اههه ذهن منم درگیر کرد نکنه رئیس می خواد با جیسو ازدواج کنه نه خدایی من .......اصلا به من چه اره برو بخواب دختر خوب
بعد اینکه با ا.ت صحبت کردم رئیس گفت که براش قهوه و شیر موز ببرم داشتم اونا رو می بردم که وقتی وارد اتاق شدم اون پسر هم اونجا بود دست و پامو رو گم کردم شیر موز رو به جونکوک و قهوه رو به رئیس دارم بعد از اون یه لبخند ریز کردم خیلی ضایع بود پسره معلوم بود داشت تو دلش بهم می خندید ولی مهم نیست وای خدای من یعنی میشه یه بار دیگه ببینمش.
چون رئیس بهم اجازه داد زود برم اول میرم خونه ا.ت و خبر ها رو بهش می دم..
ویو ا.ت
از وقتی سوجین زنگ زده و بهم گفت می خواد درباره رئیس و جیسو بهم یه چیزی بگه آروم و قرار ندارم همینطوری ولو بود روی کاناپه که صدای در آمد دویدم سمت در سوجین بود آمد داخل کلی چیز گرفته بود
&وایی دختر رنگین خیلی پریده اصلا حالت خوب نیست ببینم چیزی خوردی
+نه
&رئیس گفت که الان هیچی نخوردی
+رئیس ؟
&اره ، نمی دونم چرا اما امروز خیلی پیگیرت بود دیشب تو خونش چیکار کردین هان
+هی درست صحبت کن
&باشه بابا....... بیا این سوپ رو بخور
+اهم
+خوب پشت تلفن نگفتی
&چی رو
+در مورد رئیس
&هان ، هیچی ولش کن
+بگو دیگه از صبح اون حرفت رو مغزم بود
&چه خبره تو چرا آنقدر پیگیر رئیسی هان خبرایی که ما خبر نداریم
+بسه ... من فقط کنجکاو شدم
&اره جون عمت ... حالا بگذریم
+خوب
&هیچی بابا امروز بخاطر تو رئیس با جیسو دعوا کرد
+واقعا
&اره
+همین
&اره همین می خواستی چی بشه
+خوب خانم عاشق اینی که بهش دل باختی کیه
&وایی ا.ت امروز یکی از دوستای رئیس آمده بود خیلی خوشتیپ بود
+خوب😁
&خوب به جمالت اگه یه بار دیگه ببینمش بهش میگم که یه دل نه صد دل عاشق شدم
+شاید دوست دختر داشته باشه.( مشغول خوردن)
&اره راست میگی وای نه خدا نکنه آیی ا.ت بیشعور من الان تا صبح خوابن نمی بره(یه بالشت پرت کرد سمتش)
_پاشو برو خونت بسه دیگه
&باش من رفتم خدا حافظ ... راستی ببین تو مریضی الان خدا بهت گوش میده دعا کن دوست دختر نداشته باشه
_گمشو برو دختر دیونه
&باشه خداحافظ 🤣
بعد از اینکه سوجین رفت منم خودم رو پرت کردم رو تخت و خوابیدم
چند روز بعد ...........
+
بعد از اینکه رئیس با جیسو دعوا کرد منم رفتم که به ا.ت زنگ بزنم داشتم می رفتم بیرون که با یه پسر برخورد کردم وای خدایی من چه پسر جذابی بود من محوش شدم اسمش جونکوک بود بعد که به خودم آمدم دیدم نیست یه خنده ریزی کردم و رفتم به ا.ت زنگ زدم
(مکالمه سوجین و ا.ت)
&الو
+هوم
&خوبی
+نه تو چی
&من رو ابرا دارم صید می کنم
+سرفه سرفه سرفه(صدای سرفه چه شکلی🤔)چرا مگه چی شده نکنه عاشق شدی
&اره تو از کجا می دونی
+چون تو دیونه ای بخاطر اون
&هر هر هر هر کی ندونه فکر می کنه خودش چه پروفسوریه
_بسه دیگه اگه کاری نداری من برم ببمیرم
&نه نمیر تا شب بیام از رئیس و جیسو باست بگو
_رئیس .... چرا مگه چی شده؟
&آمدم خونه بهت زنگ می زنم رئیس پشت خط خدا حافظ گوشی رو قطع کرد
_دختره دیونه .... اههه ذهن منم درگیر کرد نکنه رئیس می خواد با جیسو ازدواج کنه نه خدایی من .......اصلا به من چه اره برو بخواب دختر خوب
بعد اینکه با ا.ت صحبت کردم رئیس گفت که براش قهوه و شیر موز ببرم داشتم اونا رو می بردم که وقتی وارد اتاق شدم اون پسر هم اونجا بود دست و پامو رو گم کردم شیر موز رو به جونکوک و قهوه رو به رئیس دارم بعد از اون یه لبخند ریز کردم خیلی ضایع بود پسره معلوم بود داشت تو دلش بهم می خندید ولی مهم نیست وای خدای من یعنی میشه یه بار دیگه ببینمش.
چون رئیس بهم اجازه داد زود برم اول میرم خونه ا.ت و خبر ها رو بهش می دم..
ویو ا.ت
از وقتی سوجین زنگ زده و بهم گفت می خواد درباره رئیس و جیسو بهم یه چیزی بگه آروم و قرار ندارم همینطوری ولو بود روی کاناپه که صدای در آمد دویدم سمت در سوجین بود آمد داخل کلی چیز گرفته بود
&وایی دختر رنگین خیلی پریده اصلا حالت خوب نیست ببینم چیزی خوردی
+نه
&رئیس گفت که الان هیچی نخوردی
+رئیس ؟
&اره ، نمی دونم چرا اما امروز خیلی پیگیرت بود دیشب تو خونش چیکار کردین هان
+هی درست صحبت کن
&باشه بابا....... بیا این سوپ رو بخور
+اهم
+خوب پشت تلفن نگفتی
&چی رو
+در مورد رئیس
&هان ، هیچی ولش کن
+بگو دیگه از صبح اون حرفت رو مغزم بود
&چه خبره تو چرا آنقدر پیگیر رئیسی هان خبرایی که ما خبر نداریم
+بسه ... من فقط کنجکاو شدم
&اره جون عمت ... حالا بگذریم
+خوب
&هیچی بابا امروز بخاطر تو رئیس با جیسو دعوا کرد
+واقعا
&اره
+همین
&اره همین می خواستی چی بشه
+خوب خانم عاشق اینی که بهش دل باختی کیه
&وایی ا.ت امروز یکی از دوستای رئیس آمده بود خیلی خوشتیپ بود
+خوب😁
&خوب به جمالت اگه یه بار دیگه ببینمش بهش میگم که یه دل نه صد دل عاشق شدم
+شاید دوست دختر داشته باشه.( مشغول خوردن)
&اره راست میگی وای نه خدا نکنه آیی ا.ت بیشعور من الان تا صبح خوابن نمی بره(یه بالشت پرت کرد سمتش)
_پاشو برو خونت بسه دیگه
&باش من رفتم خدا حافظ ... راستی ببین تو مریضی الان خدا بهت گوش میده دعا کن دوست دختر نداشته باشه
_گمشو برو دختر دیونه
&باشه خداحافظ 🤣
بعد از اینکه سوجین رفت منم خودم رو پرت کردم رو تخت و خوابیدم
چند روز بعد ...........
+
۶.۴k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.