گره خورده
#گره_خورده
#پارت14
این جمله را آیه که داشت از پله ها پایین می آمد،گفت و روشنک با حرص جیغ زد:
_ مگه دستم بهت نرسه آیه.
آیه قهقهه زنان از خانه بیرون دوید و من همانطور که عقب عقب می رفتم با لبخندی عریض نگاهش کردم
_ میگم یه کاریش کن پسر بشه ها،من خواهر نمیخوام.
و با خنده از خانه بیرون دویدم. هنوز صدای داد و بیداد و غرغر های روشنک به گوش می رسید.
آیه کنار در حیاط ایستاده بود و در حالی که خم شده بود و دستش روی شکمش بود،می خندید.
کفش هایم را از توی کیفم در آوردم و پوشیدم.
به سمت آیه رفتم. چند دقیقه بعد آرزو هم آمد. در حیاط را باز کردم و آرزو با خنده گفت:
_ خدا خفت کنه خاله بیچاره سرخ شد از خجالت.
با بیخیالی شانه بالا انداختم و به سمت پراید دست دوم آرزو که به طور وحشتناکی روی آن غیرت داشت،رفتم. سوار ماشین شدیم و آرزو راه افتاد.
حدود سه ساعتی در خیابان ها چرخ زدیم تا ساعت 7 شود. آرزو دستش را جلو برد و سیستم ماشین را روشن کرد و صدایش را تا ته بلند کرد و خودش هم به طور مضحکی با خواننده همراهی می کرد و ادا در می آورد.
با سرعت وحشتناکی به سمت خانه همان دوستش رانندگی می کرد و آیه هم سرش در گوشی اش بود و به احتمال 99 درصد داشت به مهداد پیام میداد.
با توقف ماشین مقابل یک مجتمع مسکونی با تردید گفتم:
_ آرزو اینجا آپارتمانه،همسایه ها راپورت ندن بیان بگیرنمون؟
آرزو دستش را به معنای برو بابا تکان داد و از ماشین پیاده شد. آیه هم موبایلش را در کیفش انداخت و گفت:
_ اینقدر ترسو نباش. بیا بریم من میخوام از ته مونده دوران مجردیم به خوبی استفاده کنم.
از ماشین پیاده شدیم و آیه زنگ یکی از واحد ها را زد و چند لحظه بعد در باز شد. آرزو در را هل داد و وارد شد و ما هم دنبالش رفتیم. سوار آسانسور شدیم و آرزو دکمه طبقه 8 را زد.
با تو قف آسانسور از آسانسور خارج شدم. صدای آهنگ در راهرو نه چندان طویل طبقه می آمد اما آنقدری نبود که کسی متوجه شود دقیقا از کدام واحد صدا می آید.
آرزو زنگ در خانه را زد و چند لحظه بعد در باز شد و صدای آهنگ این بار بلند تر از قبل به گوشم رسید.
وارد خانه شدیم و آرزو جیغ خفیفی کشید و خودش را در آغوش دختری که کنار در ایستاده بود و در را برای ما باز کرده بود،انداخت
(ادامه ی پارت پست بعدی)
رمان گره خورده
نویسنده: آوا موسوی(آوان)
ویراستار: باران موحدیان
کانال تلگرام نویسنده👇🏻
https://t.me/roman_avann
#پارت14
این جمله را آیه که داشت از پله ها پایین می آمد،گفت و روشنک با حرص جیغ زد:
_ مگه دستم بهت نرسه آیه.
آیه قهقهه زنان از خانه بیرون دوید و من همانطور که عقب عقب می رفتم با لبخندی عریض نگاهش کردم
_ میگم یه کاریش کن پسر بشه ها،من خواهر نمیخوام.
و با خنده از خانه بیرون دویدم. هنوز صدای داد و بیداد و غرغر های روشنک به گوش می رسید.
آیه کنار در حیاط ایستاده بود و در حالی که خم شده بود و دستش روی شکمش بود،می خندید.
کفش هایم را از توی کیفم در آوردم و پوشیدم.
به سمت آیه رفتم. چند دقیقه بعد آرزو هم آمد. در حیاط را باز کردم و آرزو با خنده گفت:
_ خدا خفت کنه خاله بیچاره سرخ شد از خجالت.
با بیخیالی شانه بالا انداختم و به سمت پراید دست دوم آرزو که به طور وحشتناکی روی آن غیرت داشت،رفتم. سوار ماشین شدیم و آرزو راه افتاد.
حدود سه ساعتی در خیابان ها چرخ زدیم تا ساعت 7 شود. آرزو دستش را جلو برد و سیستم ماشین را روشن کرد و صدایش را تا ته بلند کرد و خودش هم به طور مضحکی با خواننده همراهی می کرد و ادا در می آورد.
با سرعت وحشتناکی به سمت خانه همان دوستش رانندگی می کرد و آیه هم سرش در گوشی اش بود و به احتمال 99 درصد داشت به مهداد پیام میداد.
با توقف ماشین مقابل یک مجتمع مسکونی با تردید گفتم:
_ آرزو اینجا آپارتمانه،همسایه ها راپورت ندن بیان بگیرنمون؟
آرزو دستش را به معنای برو بابا تکان داد و از ماشین پیاده شد. آیه هم موبایلش را در کیفش انداخت و گفت:
_ اینقدر ترسو نباش. بیا بریم من میخوام از ته مونده دوران مجردیم به خوبی استفاده کنم.
از ماشین پیاده شدیم و آیه زنگ یکی از واحد ها را زد و چند لحظه بعد در باز شد. آرزو در را هل داد و وارد شد و ما هم دنبالش رفتیم. سوار آسانسور شدیم و آرزو دکمه طبقه 8 را زد.
با تو قف آسانسور از آسانسور خارج شدم. صدای آهنگ در راهرو نه چندان طویل طبقه می آمد اما آنقدری نبود که کسی متوجه شود دقیقا از کدام واحد صدا می آید.
آرزو زنگ در خانه را زد و چند لحظه بعد در باز شد و صدای آهنگ این بار بلند تر از قبل به گوشم رسید.
وارد خانه شدیم و آرزو جیغ خفیفی کشید و خودش را در آغوش دختری که کنار در ایستاده بود و در را برای ما باز کرده بود،انداخت
(ادامه ی پارت پست بعدی)
رمان گره خورده
نویسنده: آوا موسوی(آوان)
ویراستار: باران موحدیان
کانال تلگرام نویسنده👇🏻
https://t.me/roman_avann
۲.۹k
۰۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.