خاطره ازسردارشهید ناصرکاظمی

خاطره ازسردارشهید ناصرکاظمی👇👇
ناصر که فرماندهشان بود، بیست و دو نفر بیش تر نبودند. حالا که می رفت سر خاکشان، خودش مانده بود و یکی دیگر که جانباز شده بود.
.. .. . گفت «من می رم بهشت زهرا، زود می آم. »
رفته بود. دیده بود همه جا پر شده. می ترسید دیگر جایی برایش نمانَد.
هِی می گفت «این قطعه هم پُر شد. »
یادگاران، جلد 14 کتاب شهید ناصر کاظمی، ص 90 #سردارشهید ناصرکاظمی #شهیدکاظمی #خاطره ازشهید ناصرکاظمی #شهدای تهران #خاطرات شهدا #کرامات شهدا #پوسترشهدا #شهید محمد حسین یوسف اللهی #وصیت نامه شهدا #تصاویرشهدا #راهیان نور #دفاع مقدس #روایت فتح #سیدشهیدان اهل قلم #مدافعان سلامت #شهدای سلامت #شهدا #شهدای ناجا #شهید #شهدای سپاه #شهدای درگیری باپژاک #شهدای ارتش #شهدای مدافع حرم #شهدای کارگر #بیت الشهدا #معبربیت الشهدا #معبرسایبری بیت الشهدا #شهدای حزب الله لبنان #زندگی به سبک شهدا #شهید حاج قاسم سلیمانی #مذهبی #خبری #عمومی #شهدا #beytoshohada.blog.ir #beytoshohada.blogfa.com #beytoshohada # #جذاب
دیدگاه ها (۱)

خاطره ازسردارشهید یدالله کلهر👇👇آب رودخانه موج در موج، روی هم...

خاطره ازشهید سیدجمال احمدپناهی👇👇چه مدت گوشه سنگر نشسته بودم ...

دو خاطره ازشهید یوسف کلاهدوز👇👇خاطره اول: چهل و پنج دقیقه بعد...

خاطره ازشهید محمدرضا ابراهیمی👇👇غروب بود و آسمان زیبا؛ محمدرض...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط