my baby girl

my baby girl
Part;33
season;2
________________________________

لونا پاشد رفت بیرون

لونا" بنظر میرسید آدم خوبیه وقتی داستان زندگیمو براش تعریف کردم ناراحت شد فقط ظاهرش سردو خشنه ... تاکسی گرفتم و رفتم عمارت و بعد چندمین رسیدم و رفتم در اتاق جونگکوک رو زدم

جونگکوک: بله

لونا رفت داخل

لونا: سلام
جونگکوک: چخبر
لونا: خبر خاصی نیست
جونگکوک: خب کارت؟
لونا: میخواستم بپرسم میشه همین امشب برگردم پیش پدرم
جونگکوک :(خنده) نه دیگه الان خسته ای برو بخواب برو
لونا: نه من خوبم
جونگکوک: گفتم برو
لدنا: باشه شب بخیر

لونا" رفتم تو اتاقم و خ‌ابیدم به امید فردا

(۷ صبح)

لونآ" صدای آلارم گوشیم زنگ خورد و ساعتو نگاه کردم دیدم ساعت ۷ زود پاشدم رفتم پایین و جونگکوک رو دیدم خداروشکر هنوز نرفته

جونگکوک: چیشده عجله داری
لونا: خب دیگه الان من باید برم دیگه
جونگکوک: (خنده) بری؟
لونا: آره دیگه خودت گفتی
جونگکوک: من؟ آره من گفتم ولی تو چرا اعتماد کردی
لونا: چیی
جونگکوک: همیشه اینو ازمن به یاد داشته باش هیچوقت به هیچ کس اعتماد نکن

لونا از شدت عصبانیت و بد قولیه جونگکوک زد تو گوش جونگکوک

جونگکوک: چه غلطی کردی

جونگکوک لونا رو گذاشت رو شونش و بردش سمت زیر زمین البته اون زیر زمین برای لونا تنها یه زیر زمین نبود یه کابوس بود

لونا: (جیغ) کمک ولم کن فاک بهت لعنتی منو بزار پایین

اجوما: خدا به دادش برسه دختره ی بیچاره

جونگکوک لونا رو گذاشت رو صندلی و دست پاهاشو بست

لونا: ولم کن دستمو باز کن تو به من قول دادی عوضی

لونا همینطور درحال جیغ داد و کمک کزدن بود که یهو...

ادامه دارد...
شرط پارت بعد= ۳۵ لایک ۱۰۰ کامنت ۵ بازنشر شرایط نرسه پارت بعد رو نمیزارم
دیدگاه ها (۱۴۵)

سلامداداشا آبجیادیگه بعد یه هفته تعطیلی معلما قراره بزارن در...

https://wisgoon.com/andy33فالو شه:

my baby girlPart;32season;2_______________________________یو...

my baby girlPart:31season:2_________________________لونا" بع...

Part:20_____________________________ لونا " تا شب با اجوما ک...

Part;2۸________________________________سوهو؛ امر کنید قربانج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط