پارت
#پارت_93
آقای مافیا ♟🎲
_چی شد؟
+ چی چیشد؟
ضربه ای به سرش زد که از پشت تلفن تونستم صداش و بشنوم
_ احمق... مامانت با عکسا چیکار کرد نشون مامان رفیقت داد
خودمو جمع و جور کردم و گفتم
+ ا... اها... اون امروز قراره بره پیشش
_ ساعت
+ دو ساعت دیگه ساعت دوازده و نیم
_ میدونستی اون پسره هr زه هم اونجاست
از تعجب با سرعت صد از رو تختم بلند شدم و گفتم
+ چیییی
_ میخواد از زبون خودش بشنوه
+ اون احمق نمیتونه کاری ما مدرک داریم
_ احمق توی اون زرنگ تر از این حرفاست
خواستم جواب بدم که تلفن و قطع کرد
سر چی انقدر استرس داشت نمیدونم
در همین حین احساس کردم محتویات معدم داره میاد بالا
سریع خودمو به دستشویی رسوندم
و کلی مایع زرد رنگ بالا اوردم
چم شده بود این هشتمین بار یا بیشتر بود که حالم تو این ماه بد میشد#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
آقای مافیا ♟🎲
_چی شد؟
+ چی چیشد؟
ضربه ای به سرش زد که از پشت تلفن تونستم صداش و بشنوم
_ احمق... مامانت با عکسا چیکار کرد نشون مامان رفیقت داد
خودمو جمع و جور کردم و گفتم
+ ا... اها... اون امروز قراره بره پیشش
_ ساعت
+ دو ساعت دیگه ساعت دوازده و نیم
_ میدونستی اون پسره هr زه هم اونجاست
از تعجب با سرعت صد از رو تختم بلند شدم و گفتم
+ چیییی
_ میخواد از زبون خودش بشنوه
+ اون احمق نمیتونه کاری ما مدرک داریم
_ احمق توی اون زرنگ تر از این حرفاست
خواستم جواب بدم که تلفن و قطع کرد
سر چی انقدر استرس داشت نمیدونم
در همین حین احساس کردم محتویات معدم داره میاد بالا
سریع خودمو به دستشویی رسوندم
و کلی مایع زرد رنگ بالا اوردم
چم شده بود این هشتمین بار یا بیشتر بود که حالم تو این ماه بد میشد#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
- ۱.۰k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط