پارت

#پارت_92
آقای مافیا ♟🎲

+ ببخشید اما میدونستین پسر عمه سوسن جون با دختر های... مختلف راbطه داشته

_ عزیزم لطفا حرف دهنتو بفهم این چه حرفیه میزنی شما بدون مدرک هیچ چیزی رو نمیتونی ثابت کنی

+ مدرکم دارم عزیزم اگه مشکلی ندارین فردا خدمت برسم نشونتون بدم

بعد از اینکه صحبت های مامان تموم شد تلفن قطع مرد به سمتش رفتم و گفتم

+ مامان... اون عکسارو رادمان نشونت داد

_ بله ولی موندم کی بهش اینا رو داده

خدا خدا میکردم که تو صورتم نکرتنی حریان نداشته باشه تا بهم شک نکنه

_ ولی خب... مهم نی مهم اینه که این دوتا کفتر عاشق قراره به هم برسن

مامان به سمت اشپزخونه رفت و منم داشتم با تعجب نگاش میکردم برام عجیب بود
مامان ادمی نبود که اینجوری بیخیال همچین موضوعی بشه

خواستم حرفی بزنم و ازش جیزی بپرسم که پشیمون شدم

به سمت اتاقم رفتم و خودمو روی تخت انداختم چیزی نگذشته بود که از خستگی بیهوش شدم

....

با صپای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم به اسم فرد توجهی نکردم و گوشی برداشتم تا جواب بدم

+ الو

صدای بم سامیار از پشت تلفن بلند شد

_ الو خوبی

+ اره چته کارت

_ چرا صدات گرفتس

+ خواب بودم بگوو#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
دیدگاه ها (۰)

#پارت_93آقای مافیا ♟🎲_چی شد؟+ چی چیشد؟ ضربه ای به سرش زد که ...

کوثر: توهم همش کاری جز فک زدن بامن نداری ای بابا شهریار: حر...

#پارت_91آقای مافیا ♟🎲+ برو گمشو بابااااا برو بزار باد بیاد ب...

شهریارقبل از اینکه بره سریع مچ دستش و گرفتم و گفتم: وایسا بب...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

همیشگی من

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"بعد از کمی خشک شدن کنار اون بخاری که هیچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط