کوثر توهم همش کاری جز فک زدن بامن نداری ای بابا

کوثر: توهم همش کاری جز فک زدن بامن نداری ای بابا

شهریار: حرفت و نشنیده میگیرم

کوثر: بعد از اینکه کارم تموم شد قرصارو گذاشتم توی کابینت که دیدم خاله مرضیه اومد تو اشپزخونه

کوثر: سلام خاله مرضیه خوبی صبحت بخیر

مرضیه: سلام خاله جون خوبم مرسی شما خوبی
مرضیه: وااااا شهریار چرا برهنه تو خونه راه میری نمیگی زشته جلوی کوثر

شهریار قهقه زد و چیزی نگفت

مرضیه: معلوم نیست امروز این پسر چشه

کوثر: خیلی ممنون
اره شهریار امروز انگار دیونه شده متاسفانه
خب خاله مرضیه من میرم کاری نداری؟

مرضیه: نه دخترم به سلامت

کوثر:
بعد از خداحافظی
رفتم دیدم اسنپم رسیدم یه سلامی گفتم و نشستم
خیلی استرس داشتم که نکنه دیرم بشه
رسیدم دیدم همه دم در سالن موندن تا منتظرشون بشه چشمم به سارا افتاد رفتم پیشش
سارا: وای دختر تو کجایی همش استرس داشتم نکنه نیای چیزی بلدی اصلا؟
کوثر: سلام، الان میبینی که رسیدم خانم
راستش نه مطمئن نیستم زیاد

سارا: اشکال نداره از اونجایی که من به استادا رشوه دادم قبول میشم
کوثر: رشوه؟
سارا: اره، شوخی کردم بابا
کوثر: هردو زدیم زیر خنده
#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
دیدگاه ها (۰)

کوثر: بعد از اینکه اسم هامون رو خوندن و رفتیم امتحان بدیم چن...

#پارت_94آقای مافیا♟🎲تصمیم گرفتم برم ازمایش شاید اتفاقی برام ...

#پارت_93آقای مافیا ♟🎲_چی شد؟+ چی چیشد؟ ضربه ای به سرش زد که ...

#پارت_92آقای مافیا ♟🎲+ ببخشید اما میدونستین پسر عمه سوسن جون...

#my_Black_life2 پارت²²خلاصه:رفتن لوازم رو خریدن و رفتن دور د...

پارت ۱

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط