کوثر بعد از اینکه اسم هامون رو خوندن و رفتیم امتحان بدیم

کوثر: بعد از اینکه اسم هامون رو خوندن و رفتیم امتحان بدیم چند دقیقه گذشته بود که یهو حالم بد شد نتونستم جلو خودمو بگیرم و بدون هیچ اجازه گرفتنی رفتم بیرون و استفراغ کردم
شهریار:
تپ خونه لم داده بودم و داشتم اخبار نگاه میکردم که تلفت خونه زنگ خورد مامان تلفن و برداشت
مرضیه: چی... کوثر حالت بد شده چته؟

با این حرف مامان سریع از جام بلند شدم وقتی تلفنو قطع کرد ازش پرسیدم چه اتفاقی افتاده وقتی قضیه رو گفت بدون اینکه ازش خداحافظی کنم سوار ماشین شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم

وارد دانشگاه شدم دیدم کوثر یه گوشه نشسته
خونسردیم و حفظ کردم و به سمتش رفتم و گفتم:

چته تو باز
کوثر: حالم بد شده بود ونشسته بود روی پله های سالن تا بعد که حالم بهتر شد برم امتحان بدم
یهو دیدم شهریار اومده دانشگاه وداره میاد سمتم
کوثر: تو چرا اومدی اینجا اخه هیچیم نیست خوبم فقط استفراغ کردم همین
شهریار: میتونی راه بری
کوثر:اره
کوثر: خواستم بلند شم برم که شهریار بغلم که
کوثر: هعی شهریار ولم کن من میتونم راه برم نیاز نیست
جلو بقیه زشته احمق
شهریار: خیلی فس فس میکنی

کوثر:شهریار گفتم که کمکی نیاز ندارم
#رمان
#عاشقانه
#فالو
#حمایت
#مافیایی
#مافیا
#اصمات
دیدگاه ها (۱)

#پارت_94آقای مافیا♟🎲تصمیم گرفتم برم ازمایش شاید اتفاقی برام ...

#پارت_95 آقای مافیا ♟🎲با سوسن هماهنگ کردم تا حواسش باشه وقتی...

کوثر: توهم همش کاری جز فک زدن بامن نداری ای بابا شهریار: حر...

#پارت_93آقای مافیا ♟🎲_چی شد؟+ چی چیشد؟ ضربه ای به سرش زد که ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

حدس بزنید دیروز چیشد ما دیروز از ۸تا ۴ ازدو داشتیم... رفتیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط