پارت ۱۳۷ Blood moon
پارت ۱۳۷ Blood moon
کیانا:خیلی لجبازی،خواهشا اخلاقت و عوض کن
برگشتم و بهش پوزخند زدم
اونم که از رفتارای من خیلی عاصی شده بود سری تکون دادو رفت بیرون
واسه خودم یه پرتقال برداشتم و پوشت کردم و خوردم
که کیوان اومد داخل و با ترس بهم نگاه کرد
بهش لبخندی زدم و گفتم
ا/ت:چی میخوای عزیزم
اون که با لبخند من انگار جون گرفته باشه اومد کنارم و گفت
کیوان:-زن عمو شما نی نی دارین؟
بلندش کردم و رو پام نشوندمش
ا/ت:اره عزیزم
با ذوق برگشت طرفم و گفت
کیوان:راست میگی ؟منم خیلی نی نی دوست دارم...میذاری وقتی به دنیا اومد باهاش بازی کنم؟
خنده ای کردم و گفتم
ا/ت:اره حتما
کیوان:زن عمو؟
ا/ت:جونم؟
کیوان:من به خاطر تو با عمو قهر کردم اون نباید تورو دعوا کنم
دلم واسه شیرین زبونیاش ضعف رفت
لپشو بوسیدم و گفتم
ا/ت:الهی قربونت برم من چقده تو مهربونی
با ذوق گفت
کیوان:واقعا؟یعنی دوسم داری؟
ا/ت:اره عزیزم مگه میشه ادم بچه ای به این خوشگلیو دوست نداشه باشه؟
سرشو تکون دادو با لحن بامزه ای گفت
کیوان:نه...زن عمو میشه بیای باهم بریم تو حیاط بازی کنیم؟
ا/ت:اره عزیزم بریم
دستشو گرفتم و داشتیم میرفتیم سمت در که کیانا کیوان و صدا زد
کیانا:کیوان کجا میری مامان؟
کیوان:دارم با زن عمو میرم بیرون بازی کنم
کیانا:نمیخواد عزیزم بیا زن عمو حالش خوب نیس اگه باهات بازی کنه نی نیش اذیت میشه
به سردی گفتم
ا/ت:من خوبم
بعدم با لبخند به کیوان گفتم
ا/ت:بریم
با لبخند سرشو تکون دادو دستمو محکم تر گرفت
کیانا:خیلی لجبازی،خواهشا اخلاقت و عوض کن
برگشتم و بهش پوزخند زدم
اونم که از رفتارای من خیلی عاصی شده بود سری تکون دادو رفت بیرون
واسه خودم یه پرتقال برداشتم و پوشت کردم و خوردم
که کیوان اومد داخل و با ترس بهم نگاه کرد
بهش لبخندی زدم و گفتم
ا/ت:چی میخوای عزیزم
اون که با لبخند من انگار جون گرفته باشه اومد کنارم و گفت
کیوان:-زن عمو شما نی نی دارین؟
بلندش کردم و رو پام نشوندمش
ا/ت:اره عزیزم
با ذوق برگشت طرفم و گفت
کیوان:راست میگی ؟منم خیلی نی نی دوست دارم...میذاری وقتی به دنیا اومد باهاش بازی کنم؟
خنده ای کردم و گفتم
ا/ت:اره حتما
کیوان:زن عمو؟
ا/ت:جونم؟
کیوان:من به خاطر تو با عمو قهر کردم اون نباید تورو دعوا کنم
دلم واسه شیرین زبونیاش ضعف رفت
لپشو بوسیدم و گفتم
ا/ت:الهی قربونت برم من چقده تو مهربونی
با ذوق گفت
کیوان:واقعا؟یعنی دوسم داری؟
ا/ت:اره عزیزم مگه میشه ادم بچه ای به این خوشگلیو دوست نداشه باشه؟
سرشو تکون دادو با لحن بامزه ای گفت
کیوان:نه...زن عمو میشه بیای باهم بریم تو حیاط بازی کنیم؟
ا/ت:اره عزیزم بریم
دستشو گرفتم و داشتیم میرفتیم سمت در که کیانا کیوان و صدا زد
کیانا:کیوان کجا میری مامان؟
کیوان:دارم با زن عمو میرم بیرون بازی کنم
کیانا:نمیخواد عزیزم بیا زن عمو حالش خوب نیس اگه باهات بازی کنه نی نیش اذیت میشه
به سردی گفتم
ا/ت:من خوبم
بعدم با لبخند به کیوان گفتم
ا/ت:بریم
با لبخند سرشو تکون دادو دستمو محکم تر گرفت
۶.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.