پرنسس سرخ
پرنسس سرخ
Part_2
یه پسر سر تا پا مشکی از ماشین پیاده شد که یه کلاه و یه ماسک مشکی هم داشت.
اومد جلوم و بازوهامو گرفت تکون داد سرمو انداختم پایین و جودی رو به خودم فشردم.
_مگه دیوونه شدی ؟ وسط خیابون چی می خوای؟
با صدای گرفته ای گفتم : ببخشید. _حالت خوبه ؟ #خو...خوبم فقط گربه ام زخمی شده داشتم اونو می بردم. _اوه خیلی بد زخمی شده من می تونم خوبش کنم همرام بیا. #واقعا ؟ _آره.
با هم سوار ماشین شدیم و شروع کرد به رانندگی کردن ولی وسط راه پشیمون شدم و با خودم گفتم نکنه بخواد ازم سواستفاده کنه؟
رفتیم به یه هتل مثل اینکه اونجا مستقر بود و وارد یه اتاق بزرگ شدیم. #شما دکتری؟ _هومم یه جورایی آره.
جودی رو از دستم گرفت و من تمام این مدت سرم پایین بود.
_تموم شد زخم رو پانسمان کردم فقط باید ازش خوب مراقبت کنی تا زخمش عفونت نکنه وگرنه خیلی بد میشه. #باشه.
چونم رو تو دستش گرفت و اورد بالا و تو چشمام خیره شد.
_اسمت چیه؟ #به تو چه. _هی میدونی من کیم؟ #هرکی می خوای باشی باش.
ماسکشو برداشت و کلاهشو در اورد.
یه پسر چشم ابرو مشکی با قیافه ی معصوم و مهربون بود..اه من دارم چی میگم؟
#به هر حال ممنونم که جودی رو خوب کردی الان دیگه باید برم
جودی رو از روی تخت برداشتم و محکم بغلش کردم و بدون خداحافظی از اونجا اومدم بیرون و جودی رو تو هودیم پنهون کردم.
__________
جودی رو گذاشتم تو کیفم و رفتم داخل و کفشامو در آوردم و گذاشتم تو جا کفشی تا برگشتم مامان دست به سینه جلوم ایستاده بود و با اخم بهم نگاه میکرد.
#ههه ترسیدم. مامان : مگه نگفتم زود برگرد ؟ #ببخشید دیگه تکرار نمیشه.
خواستم برم طبقه ی بالا که کولمو کشید.
مامان : داری یه چیزی رو مخفی می کنی ؟ مگه نه ؟
آب دهنمو قورت دادم و لبخند گشادی زدم و تند سرمو تکون دادم.
مامان : ببینم جاییت زخمی شده ؟ چرا هودیت خونی شده؟ #نه نگران نباش من خوبم.
کولم آروم داشت تکون می خورد مامانم شک کرد و کوله رو زود کشید زیپشو باز کرد و جودی رو در اورد.
مامان : مثل اینکه مهمون ناخونده داریم. #توضیح میدم فقط بزار اینجا بمونه تا موقعی که حالش خوب بشه. مامان : تو عقلتو از دست دادی مگه نه؟ #خواهش میکنم اجازه بده نگهش دارم.
مثل اینکه داشت دلش نرم میشد چون اخمش کم کم محو شد و فقط دلخور نگام میکرد.
Part_2
یه پسر سر تا پا مشکی از ماشین پیاده شد که یه کلاه و یه ماسک مشکی هم داشت.
اومد جلوم و بازوهامو گرفت تکون داد سرمو انداختم پایین و جودی رو به خودم فشردم.
_مگه دیوونه شدی ؟ وسط خیابون چی می خوای؟
با صدای گرفته ای گفتم : ببخشید. _حالت خوبه ؟ #خو...خوبم فقط گربه ام زخمی شده داشتم اونو می بردم. _اوه خیلی بد زخمی شده من می تونم خوبش کنم همرام بیا. #واقعا ؟ _آره.
با هم سوار ماشین شدیم و شروع کرد به رانندگی کردن ولی وسط راه پشیمون شدم و با خودم گفتم نکنه بخواد ازم سواستفاده کنه؟
رفتیم به یه هتل مثل اینکه اونجا مستقر بود و وارد یه اتاق بزرگ شدیم. #شما دکتری؟ _هومم یه جورایی آره.
جودی رو از دستم گرفت و من تمام این مدت سرم پایین بود.
_تموم شد زخم رو پانسمان کردم فقط باید ازش خوب مراقبت کنی تا زخمش عفونت نکنه وگرنه خیلی بد میشه. #باشه.
چونم رو تو دستش گرفت و اورد بالا و تو چشمام خیره شد.
_اسمت چیه؟ #به تو چه. _هی میدونی من کیم؟ #هرکی می خوای باشی باش.
ماسکشو برداشت و کلاهشو در اورد.
یه پسر چشم ابرو مشکی با قیافه ی معصوم و مهربون بود..اه من دارم چی میگم؟
#به هر حال ممنونم که جودی رو خوب کردی الان دیگه باید برم
جودی رو از روی تخت برداشتم و محکم بغلش کردم و بدون خداحافظی از اونجا اومدم بیرون و جودی رو تو هودیم پنهون کردم.
__________
جودی رو گذاشتم تو کیفم و رفتم داخل و کفشامو در آوردم و گذاشتم تو جا کفشی تا برگشتم مامان دست به سینه جلوم ایستاده بود و با اخم بهم نگاه میکرد.
#ههه ترسیدم. مامان : مگه نگفتم زود برگرد ؟ #ببخشید دیگه تکرار نمیشه.
خواستم برم طبقه ی بالا که کولمو کشید.
مامان : داری یه چیزی رو مخفی می کنی ؟ مگه نه ؟
آب دهنمو قورت دادم و لبخند گشادی زدم و تند سرمو تکون دادم.
مامان : ببینم جاییت زخمی شده ؟ چرا هودیت خونی شده؟ #نه نگران نباش من خوبم.
کولم آروم داشت تکون می خورد مامانم شک کرد و کوله رو زود کشید زیپشو باز کرد و جودی رو در اورد.
مامان : مثل اینکه مهمون ناخونده داریم. #توضیح میدم فقط بزار اینجا بمونه تا موقعی که حالش خوب بشه. مامان : تو عقلتو از دست دادی مگه نه؟ #خواهش میکنم اجازه بده نگهش دارم.
مثل اینکه داشت دلش نرم میشد چون اخمش کم کم محو شد و فقط دلخور نگام میکرد.
۲.۶k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.