رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت³³
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم سراغ جیسو..
وقت ندارم.
جیسو رو بغل کردم و بردمش داخل ماشین.
با زور و بدبختی جین و از پله ها اوردم پایین که جیمین و نامجون رسیدن و کمکم کردن.
مث میگ میگ خودمو رسوندم نزدیک ترین بیمارستان.
من: پرستاررررررررررررررر...برانکاردددددددد..
پرستار هول کرده با دوتا برانکارد اومد.
پرستار: چه اتفاقی واسشون افتاده؟
من: سم فلج بدن خوردن..
پرستار یه وای بلند گفت و بعد گفت: کی خوردنن؟
من: نمیدونم..یه ربعی میشه.
دختره دکتر و صدا زد.
بردنشون اتاق احیا..
و بهشون شوک برقی میزدن.
اشکام اومدن. کم پیش میاد گریه کنم.
جین ضربانش همون اول برگشت اما جیسو..
نه..
خدایا..
جیسو رو بهم برگردون..
نزار چیزیشون بشه..
که صدای جریان قلبش و شنیدم..
ضربانش برگشت..
انگار یه سطل آب یخ ریختن سرم..
چرا هرچی بلاست سر جین و جیسو میاد؟
بردنشون و معدشونو شست و شو دادن..
حال نامجون خراب بود.
همش غصه جین و میخورد و جیهوپم دلداریش میداد.
مثلا قرار بود پارتی بگیریم.
زهرمارمون شد.
اخه این چه سمی بود..چرا باید میخوردنش؟
#جین
چشمامو باز کردم.
هرکاری کردم تا دستمو تکون بدم ولی نتونستم.
افتاده بودم سرفه.
که پرستار اومد و یه لیوان آب داد بهم.
پرستاره همون سری که تیر خوردم بود.
پرستار: اقای سوکجین؟ حالتون بهتره؟ واقعا نگرانتونم..
من: اون دختره..جیسوو..
پرستار: حال اونم خوبه..ولی چرا سم فلج بدن خوردین؟
این سم شروع میکنه تو عرض ۱٠ دقیقه کل
اعضای بدنو فلج و از کار میندازه..
من: به بقیه پسرا بگین بیان..کار واجب باشون دارم..
پرستار رفت و بقیه پسرا اومدن.
پارت³³
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم سراغ جیسو..
وقت ندارم.
جیسو رو بغل کردم و بردمش داخل ماشین.
با زور و بدبختی جین و از پله ها اوردم پایین که جیمین و نامجون رسیدن و کمکم کردن.
مث میگ میگ خودمو رسوندم نزدیک ترین بیمارستان.
من: پرستاررررررررررررررر...برانکاردددددددد..
پرستار هول کرده با دوتا برانکارد اومد.
پرستار: چه اتفاقی واسشون افتاده؟
من: سم فلج بدن خوردن..
پرستار یه وای بلند گفت و بعد گفت: کی خوردنن؟
من: نمیدونم..یه ربعی میشه.
دختره دکتر و صدا زد.
بردنشون اتاق احیا..
و بهشون شوک برقی میزدن.
اشکام اومدن. کم پیش میاد گریه کنم.
جین ضربانش همون اول برگشت اما جیسو..
نه..
خدایا..
جیسو رو بهم برگردون..
نزار چیزیشون بشه..
که صدای جریان قلبش و شنیدم..
ضربانش برگشت..
انگار یه سطل آب یخ ریختن سرم..
چرا هرچی بلاست سر جین و جیسو میاد؟
بردنشون و معدشونو شست و شو دادن..
حال نامجون خراب بود.
همش غصه جین و میخورد و جیهوپم دلداریش میداد.
مثلا قرار بود پارتی بگیریم.
زهرمارمون شد.
اخه این چه سمی بود..چرا باید میخوردنش؟
#جین
چشمامو باز کردم.
هرکاری کردم تا دستمو تکون بدم ولی نتونستم.
افتاده بودم سرفه.
که پرستار اومد و یه لیوان آب داد بهم.
پرستاره همون سری که تیر خوردم بود.
پرستار: اقای سوکجین؟ حالتون بهتره؟ واقعا نگرانتونم..
من: اون دختره..جیسوو..
پرستار: حال اونم خوبه..ولی چرا سم فلج بدن خوردین؟
این سم شروع میکنه تو عرض ۱٠ دقیقه کل
اعضای بدنو فلج و از کار میندازه..
من: به بقیه پسرا بگین بیان..کار واجب باشون دارم..
پرستار رفت و بقیه پسرا اومدن.
۲.۷k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.