رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت³¹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
حالا جدی جدی چیزیم نشه یه وقت بدبخت شم.
استرس مثل خوره افتاد به جونم.
میترسم مواد غذاییش هم سم داشته باشه..
رفتم داخل اتاقم.
از استرس و نگرانی اتاقمو هی متر میکردم.
نشستم لبه تخت.
امیدوارم جین از میوه ها نخورده باشه.
هوف. ده دقیقه گذشته.
فکر نکنم سمی در کار باشه.
بلند شدم که سرم گیج رفت و چشمام سیاهی دید..
نه..پس سم داخل قهوه ریخته!
باید قبل از اینکه مرده بره جلوشو بگیرم.
به سمت در حرکت کردم که پاهام بی جون شد و افتادم روی زمین..
چرا پاهام اینجوری شدن؟
نکنه..سم فلج بدن باشه؟ نه نه..
با هزار بدبختی خواستم دستمو برسونم به دستگیره در ولی دستم بی جون شد.. نه.. تروخداا..
بزار جین بفهمه اون یه هیتره..
بدنم داشت بی جون و سر میشد و من فقط تلاش میکردم تا دستم به دستگیره برسه اما..
سیاهی مطلق..
#جین
از کار یهویی جیسو خیلی تعجب کردم.
مگه پیش مرگ منه.
اقای شین هی این پا و اون پا میکرد و پوست لبشو میکند. از چی میترسید؟
اقای شین: ببخشید جین، من دیگه رفع زحمت کنم، مزاحمتم شدم.
من هم بعد تشکر و این حرفا بدرقش کردم تا دم در.
من: جیسووووووو، کجایییی، بیا اینجا کارت دارم.
من: جیسوووووو؟
در اتاقشو باز کردم که با جیسو رو به رو شدم.
رنگش مث برف شده بود و بیهوش روی زمین افتاده بود.
من: ج..جیسوووو؟ جیسووووو! بیداررر شووو!
نکنه واقعا قهوه..
وای..
چه جور سمیه که داخل قهوه حل میشه؟
گوشیمو اوردم و سریع زدم گوگل.
سم فلج بدن؟ نه..
اگه اینجوری باشه جیسو تا یه ربع دیگه میمیره..
میزدم توی صورت ولی جواب نمیداد..
خدایا..چیزیش نشه..
من بدون جیسو میمیرم..
اخ من بمیرم واسه جین💔
ولی چرا من هی کاری میکنم جیسو غش کنه😂
پارت³¹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
حالا جدی جدی چیزیم نشه یه وقت بدبخت شم.
استرس مثل خوره افتاد به جونم.
میترسم مواد غذاییش هم سم داشته باشه..
رفتم داخل اتاقم.
از استرس و نگرانی اتاقمو هی متر میکردم.
نشستم لبه تخت.
امیدوارم جین از میوه ها نخورده باشه.
هوف. ده دقیقه گذشته.
فکر نکنم سمی در کار باشه.
بلند شدم که سرم گیج رفت و چشمام سیاهی دید..
نه..پس سم داخل قهوه ریخته!
باید قبل از اینکه مرده بره جلوشو بگیرم.
به سمت در حرکت کردم که پاهام بی جون شد و افتادم روی زمین..
چرا پاهام اینجوری شدن؟
نکنه..سم فلج بدن باشه؟ نه نه..
با هزار بدبختی خواستم دستمو برسونم به دستگیره در ولی دستم بی جون شد.. نه.. تروخداا..
بزار جین بفهمه اون یه هیتره..
بدنم داشت بی جون و سر میشد و من فقط تلاش میکردم تا دستم به دستگیره برسه اما..
سیاهی مطلق..
#جین
از کار یهویی جیسو خیلی تعجب کردم.
مگه پیش مرگ منه.
اقای شین هی این پا و اون پا میکرد و پوست لبشو میکند. از چی میترسید؟
اقای شین: ببخشید جین، من دیگه رفع زحمت کنم، مزاحمتم شدم.
من هم بعد تشکر و این حرفا بدرقش کردم تا دم در.
من: جیسووووووو، کجایییی، بیا اینجا کارت دارم.
من: جیسوووووو؟
در اتاقشو باز کردم که با جیسو رو به رو شدم.
رنگش مث برف شده بود و بیهوش روی زمین افتاده بود.
من: ج..جیسوووو؟ جیسووووو! بیداررر شووو!
نکنه واقعا قهوه..
وای..
چه جور سمیه که داخل قهوه حل میشه؟
گوشیمو اوردم و سریع زدم گوگل.
سم فلج بدن؟ نه..
اگه اینجوری باشه جیسو تا یه ربع دیگه میمیره..
میزدم توی صورت ولی جواب نمیداد..
خدایا..چیزیش نشه..
من بدون جیسو میمیرم..
اخ من بمیرم واسه جین💔
ولی چرا من هی کاری میکنم جیسو غش کنه😂
۲.۷k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.