پارت چهار
پارت چهار
پرش به شب
ات ویو
ساعت نزدیکا شیش بلند شدم و رفتم حمام یه حمام ۴۵مینی رفتم وقتی از حموم دراومدم تا ساعت ۷روتختم نشستم وبعد بلند شدم موهاش رو خشک کردم و یه آرایش ساده و دخترونه کردم و یه پیرهن دکمه دار سفید با یه دامن سیله که تا روی زانوم بود و کفشهای پاشنه بلندم رو پوشیدم ساعت ۷:۴۵دقیقه شد پدربزرگم صدام زد رفتم پایین
لیا،یونا و میا درست مثل ه.رزه ها لباس پوشیدن هرکی ببینشون شکی در ه.رزه بودنشون نمیکنه با این آرایش غلیظ و لباس های باز رفتم پایین
پ.ب.قشنگ شدی
لیا. پدر بزرگ کجاش قشنگ شده با این لباس شبیه گدا هاست
ات. عزیزم اون شوهر منه تو چرا انقدر به خودت مالوندی
لیا.ایشششش
کوک ویو
بعد از صحبت با بابام رفتم تو اتاقم و خوابیدم ساعت هفت بلند شدم رفتم حمام بعد از اینکه از حمام در اومدم موهام رو خشک کردم و حالت دادم و یه پیرهن سفید و یه شلوار مشکی پوشیدم
تا در اتاقم رو باز کردم صدای زنگ در خورد
ب.ک. کوک بیا پایین
رفتم پایین دیدم ات هم دقیق مثل من لباس پوشیده و باهم ست هستیم
دختر عمه و دختر عمو های نچسبش همه با عشوه سلام میکردن ولی ات خیلی ساده بود و سرش پایین
کوک. سلام
پ.ب. سلام پسرم
ب.ک. بفرمایید بشینید
پ.ب. ممنونم
م.ب. کوک پسرم مثل اینکه با ات ست پوشیدی
ات. اههه نه من اتفاقی این لباس رو پوشیدم
کوک. منم همینطور پوشیدم اگه میدونستم ات به این زشتی لباسی مثل لباس من پوشیده اصلان این لباس رو نمی پوشیدم
یونا. دیدی ات شوهر ایندت هم بهت میگه زشت پس قبول کن
م.ب. یونا ساکت شو
لیا. مگه دروغ میگه
مامان کوک چاقو میوه خوری تو دستشو کرد تو پهلو کوک (طوری که بهش علامت بده)
م.ک. خجالت بکش نمیخوای از زنت طرف داری کنی(اروم میگه)
کوک. ببخشید خانم لیا و یونا من با همسر خودم شوخی کردم شما چرا همش حرف میزنی
ات ویو
....................
ببخشید من امروز زیاد تو ویس نیومدم
۵۶۰تایی بشیم
ممنون بابت حمایتاتون
پرش به شب
ات ویو
ساعت نزدیکا شیش بلند شدم و رفتم حمام یه حمام ۴۵مینی رفتم وقتی از حموم دراومدم تا ساعت ۷روتختم نشستم وبعد بلند شدم موهاش رو خشک کردم و یه آرایش ساده و دخترونه کردم و یه پیرهن دکمه دار سفید با یه دامن سیله که تا روی زانوم بود و کفشهای پاشنه بلندم رو پوشیدم ساعت ۷:۴۵دقیقه شد پدربزرگم صدام زد رفتم پایین
لیا،یونا و میا درست مثل ه.رزه ها لباس پوشیدن هرکی ببینشون شکی در ه.رزه بودنشون نمیکنه با این آرایش غلیظ و لباس های باز رفتم پایین
پ.ب.قشنگ شدی
لیا. پدر بزرگ کجاش قشنگ شده با این لباس شبیه گدا هاست
ات. عزیزم اون شوهر منه تو چرا انقدر به خودت مالوندی
لیا.ایشششش
کوک ویو
بعد از صحبت با بابام رفتم تو اتاقم و خوابیدم ساعت هفت بلند شدم رفتم حمام بعد از اینکه از حمام در اومدم موهام رو خشک کردم و حالت دادم و یه پیرهن سفید و یه شلوار مشکی پوشیدم
تا در اتاقم رو باز کردم صدای زنگ در خورد
ب.ک. کوک بیا پایین
رفتم پایین دیدم ات هم دقیق مثل من لباس پوشیده و باهم ست هستیم
دختر عمه و دختر عمو های نچسبش همه با عشوه سلام میکردن ولی ات خیلی ساده بود و سرش پایین
کوک. سلام
پ.ب. سلام پسرم
ب.ک. بفرمایید بشینید
پ.ب. ممنونم
م.ب. کوک پسرم مثل اینکه با ات ست پوشیدی
ات. اههه نه من اتفاقی این لباس رو پوشیدم
کوک. منم همینطور پوشیدم اگه میدونستم ات به این زشتی لباسی مثل لباس من پوشیده اصلان این لباس رو نمی پوشیدم
یونا. دیدی ات شوهر ایندت هم بهت میگه زشت پس قبول کن
م.ب. یونا ساکت شو
لیا. مگه دروغ میگه
مامان کوک چاقو میوه خوری تو دستشو کرد تو پهلو کوک (طوری که بهش علامت بده)
م.ک. خجالت بکش نمیخوای از زنت طرف داری کنی(اروم میگه)
کوک. ببخشید خانم لیا و یونا من با همسر خودم شوخی کردم شما چرا همش حرف میزنی
ات ویو
....................
ببخشید من امروز زیاد تو ویس نیومدم
۵۶۰تایی بشیم
ممنون بابت حمایتاتون
۳۰.۶k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.