shabi dar del tariki۱۳

(ویو کوک)

از ات خیلی تعصباتی بودم لارا رو خیلی اذیت کرد روی مخم بود رفتم تو اتاق دیدم یه گوشه نشسته داره گریه میکنه

ک: چرا یه همین غلطی کردی ها


ات: گمشو از اتاق بیرون


ک : چی بلغور کردی


ات:همون چیزی که شنیدی گمشو بیرون (شیبال)

بعد حرفش موهاشو گرفتم کشیدم تا اتاق شکنجه

ات: ولم کن (جییییییغغغ)

بستمش به صندلی یه شلاق برداشتم شروع به زدنش کردم

ک:تا۱۰۰بشمور

ات؛ ببخشید ترو خدا ولم کن اییی

ک:۱۵۰تا

ات : ۱،۲،۳،۴،۵،۶،……۱۴۹،۱۵۰ایییییییی
بعد زدنش از اتاق اومدم بیرون
(ویو ات)
بعد سوزشی که احساس کردم هیچی نگفتم رفتم تو اتاق یه گوشه نشستم نمیدونم از چی بود از عصبانیت یا از ترس که دیدم با نگاهی خشن وارد اتاق شد عصبانی بودم گفتم بره بیرون نرفت فوش دادم بره بیرون مه یهو اومد سمتم موهامو گرفت کشید سمت یه اتاق تا حالا اونجا نرفته بودم نمیدونم چه جور جایی بود بوی خون میومد از بوش متنفر بودم که محکم کوبیدم به یه صندلی و دستا و پاهام بست و گفت ۱۰۰شلاق بشمر که ازش خواستم ولم کنه که ۱۵۰تا گفت دیگه اخراش بود که داشتم از هوش میرفتم بعد دیدم از اتاق رفت بیرون که تعادلم رو از دست دادم و با صمدی خوردم زمین و بعد خاموشی
ویو شب کوک
فک کنم تا الان ادب شده باشه رفتم دیم افتاده زمین و رفتم ببینم چس شده که دیدم بدنش سرد سرده دستو پاشو باز کردم بردمش روی تخت که به دکتر شخصیم زنگ زدم اومد و معاینه کرد که یهووو … .

خماریییییییی😁☺️
دیدگاه ها (۲)

shabi dar del tariki۱۴

Part ۱۵

‏shabi dar del tariki۱۱،۱۲

سلام بچه ها خیلی ممنون بابت حمایت هاتون بیخشید این چند روز ن...

مافیای من پارت ۱۶مخفی گاه بهوش اومدیم که دیدم تو یه جایم که ...

عشق چیز خوبیه پارت سه دستو و پاهام بسته شده بودن نمیتونستم ک...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۰#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط