shabi dar del tariki۱۴
دکتر گفت که حالش خیلی بحرانی احتمال داره بمیره بدنش خیلی ضعیف شده و احتیاج به خون داره باید انتقال شه به بیمارستان
(دکتر را با (د) نشون میدم )
ک: اگه دکتری کارت رو همین جا انجام بده
د: گروه خونیش چیه
ک: a+
د: لطفا بگردید ببینید کسی تو خونه گروه خونیش a+ عه
ک: گروه خونیم بهش میخوره
د: بهش باید خون بدیم بنشینید
کوک نشست روی صندلی و با سرم ازش خون گرفتن و منتقل کردن به ات
دکتر وقتی فهمید حال ات بهتره دارو نوشت و رفت
حالم اصلا بعد خون دادن خوب نبود سر گیجه داشتم یه توری بودم تا هالا اینطوری نشده بودم عذاب وجدان داشتم خودمو تقصیر این داستان میدونستم
رفتم پایین گفتم برام آب انار بیارن حالم بهتر شه رفتم تو اتاق رفتم روی تخت بقل ات دراز کشیدم دست زدن به صورتش که ببینم تب داره یا نه داشت اما خیلی کم بعد یهو دیدم چشماشو باز کردم
ات: اینجا کجاست ؟
ک: اتاق
ات وقتی صدای کوک رو شنید سریع بلند شد که سرم تو دستش تکون خورد
ات: ایییییی
ک: چت شد وایسا رگ دستتو پاره کردی
ات : ولم کن به من دست نزن مگنه جیغ میکشم
ک:هر طور راحتی آنجا کسی صداتو نمیشنوه
ات: ولم کن ترو خدا دست از سرم بردار
کوک اومد نزدیکه ات و سرم رو از تو دستش در آورد که خون پاچید تو صورتش
دینار رو برداشت گذاشت که خونش بند بیاد
ات سریع بلند شد که میخواست بره بیرون که یهو چشماش سیاهی رفت داشت میوفتاد که کوک گرفتتش براید بقلش کرد گذاشتی روی تخت که یهو ….
(دکتر را با (د) نشون میدم )
ک: اگه دکتری کارت رو همین جا انجام بده
د: گروه خونیش چیه
ک: a+
د: لطفا بگردید ببینید کسی تو خونه گروه خونیش a+ عه
ک: گروه خونیم بهش میخوره
د: بهش باید خون بدیم بنشینید
کوک نشست روی صندلی و با سرم ازش خون گرفتن و منتقل کردن به ات
دکتر وقتی فهمید حال ات بهتره دارو نوشت و رفت
حالم اصلا بعد خون دادن خوب نبود سر گیجه داشتم یه توری بودم تا هالا اینطوری نشده بودم عذاب وجدان داشتم خودمو تقصیر این داستان میدونستم
رفتم پایین گفتم برام آب انار بیارن حالم بهتر شه رفتم تو اتاق رفتم روی تخت بقل ات دراز کشیدم دست زدن به صورتش که ببینم تب داره یا نه داشت اما خیلی کم بعد یهو دیدم چشماشو باز کردم
ات: اینجا کجاست ؟
ک: اتاق
ات وقتی صدای کوک رو شنید سریع بلند شد که سرم تو دستش تکون خورد
ات: ایییییی
ک: چت شد وایسا رگ دستتو پاره کردی
ات : ولم کن به من دست نزن مگنه جیغ میکشم
ک:هر طور راحتی آنجا کسی صداتو نمیشنوه
ات: ولم کن ترو خدا دست از سرم بردار
کوک اومد نزدیکه ات و سرم رو از تو دستش در آورد که خون پاچید تو صورتش
دینار رو برداشت گذاشت که خونش بند بیاد
ات سریع بلند شد که میخواست بره بیرون که یهو چشماش سیاهی رفت داشت میوفتاد که کوک گرفتتش براید بقلش کرد گذاشتی روی تخت که یهو ….
- ۲.۵k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط