Part ۱۵
گذاشتمش روی تخت که یهو در خورد
خ: آقا آب انار آوردم
ک:بیا تو بزار روی میز برو
خدمتکار اومد داخل آب انار رو گذاشت و رفت بیرون حال نداشتم پاشم پس نخوردم ات هنوز بیهوش بود که دیدم داره گریه میکنه دستمو بردم رو صورتش اشکشو پاک کنم بعد پاک کردم به خودم اومد من چم بود چرا اینطوری شدم
بیخال خودم شدم که خیلی خسته بودم چشمام گرم شد خوابیدم ….
(ویو ات )
بعد از اینکه دوباره بیهوش شدم هیچی نفهمیدم بیدار شدم دیدم تو بقل یکی دارم له میشم تکون خوردم بیام بیرون اما دستاشو سفت کرده بود برگشتم که سرش داد بزنم دیدم بیدار شد نفساش به نفسم میخورد که گفتم ولم که اونم کفت که کلی به من خون داده میخواد بخوابه منم خسته بودم دستم میسوخت
ات :ولم کن
ک : بگیر بکپ
بعد کوک دستاشو آزاد کرد ات بلند شد رفت تو دستشویی لباس هاشو در آورد بدنش کبود بود
یه دوش گرفت اومد بیرون که کوک بیدار داشت نگاش میکرد گفتم چشاشو ببنده اما از لای دستش داشت دید میزد منم لباسام رو برداشتم رفتم تو حموم عوض کردم اومدم بیرون حال نداشتم موهامو خشک کنم کردم تو حوله رفتم روی صندلی بخوابم دیدم کوک بلند شد رفت حموم گفتم منم از فرصت استفاده کنم رفتم روی تخت خوابیدم خوابم نمیبرد گوشیم که تو کشو قایم کرده بودم رو برداشتم بگردم بعد نیم ساعت دیدم کوک اومد بیرون با بالا تنه لخت داد زدم
ات: برو لباس بپوش
ک: نمیخوام
منم پاشدم از اتاق برم بیرون که دیدم در قفله بدون برگشتن گفتم که درو باز کن اما نکرد شلوارک پوشید رفت رو تخت که بخوابه
ک: دیروز چیا خریدی
ات : خریدااا یادم رفت باز کن برم بیارمشون
ک: باشه
کوک درو باز کرد ات دوید بیرون از پله ها رفت پایین که دید وسایلا تو خونست از خدمتکار پرسید اینا کی آورده تو اونم گفت آقا گفته بیاریم تو خونه باشه بعد ازینکه حرفم با خدمتکار اونجا تموم شد دیم کوک از بالا پله داره منو دید میزنه توجهی نکردم رفتم که میرز اینه و کلی وسیله ببرم بالا اینه رو برداشتم سنگین بود اون گنده یک هم از اون بالا دید میزد اینه بلند کردم که دستم تیر کشید گذاشتم پایین اینه رو دیدم دستم پر خون شده کوک آمد پایین
ک: چرا حواست نی ها (داد)
ات: به تو چه ست خودم عه
ک: خدمتکار برام جعبه کمک های اولیه رو بیار
ویو کوک
که یهو
اینم از این پارت ☺️
خ: آقا آب انار آوردم
ک:بیا تو بزار روی میز برو
خدمتکار اومد داخل آب انار رو گذاشت و رفت بیرون حال نداشتم پاشم پس نخوردم ات هنوز بیهوش بود که دیدم داره گریه میکنه دستمو بردم رو صورتش اشکشو پاک کنم بعد پاک کردم به خودم اومد من چم بود چرا اینطوری شدم
بیخال خودم شدم که خیلی خسته بودم چشمام گرم شد خوابیدم ….
(ویو ات )
بعد از اینکه دوباره بیهوش شدم هیچی نفهمیدم بیدار شدم دیدم تو بقل یکی دارم له میشم تکون خوردم بیام بیرون اما دستاشو سفت کرده بود برگشتم که سرش داد بزنم دیدم بیدار شد نفساش به نفسم میخورد که گفتم ولم که اونم کفت که کلی به من خون داده میخواد بخوابه منم خسته بودم دستم میسوخت
ات :ولم کن
ک : بگیر بکپ
بعد کوک دستاشو آزاد کرد ات بلند شد رفت تو دستشویی لباس هاشو در آورد بدنش کبود بود
یه دوش گرفت اومد بیرون که کوک بیدار داشت نگاش میکرد گفتم چشاشو ببنده اما از لای دستش داشت دید میزد منم لباسام رو برداشتم رفتم تو حموم عوض کردم اومدم بیرون حال نداشتم موهامو خشک کنم کردم تو حوله رفتم روی صندلی بخوابم دیدم کوک بلند شد رفت حموم گفتم منم از فرصت استفاده کنم رفتم روی تخت خوابیدم خوابم نمیبرد گوشیم که تو کشو قایم کرده بودم رو برداشتم بگردم بعد نیم ساعت دیدم کوک اومد بیرون با بالا تنه لخت داد زدم
ات: برو لباس بپوش
ک: نمیخوام
منم پاشدم از اتاق برم بیرون که دیدم در قفله بدون برگشتن گفتم که درو باز کن اما نکرد شلوارک پوشید رفت رو تخت که بخوابه
ک: دیروز چیا خریدی
ات : خریدااا یادم رفت باز کن برم بیارمشون
ک: باشه
کوک درو باز کرد ات دوید بیرون از پله ها رفت پایین که دید وسایلا تو خونست از خدمتکار پرسید اینا کی آورده تو اونم گفت آقا گفته بیاریم تو خونه باشه بعد ازینکه حرفم با خدمتکار اونجا تموم شد دیم کوک از بالا پله داره منو دید میزنه توجهی نکردم رفتم که میرز اینه و کلی وسیله ببرم بالا اینه رو برداشتم سنگین بود اون گنده یک هم از اون بالا دید میزد اینه بلند کردم که دستم تیر کشید گذاشتم پایین اینه رو دیدم دستم پر خون شده کوک آمد پایین
ک: چرا حواست نی ها (داد)
ات: به تو چه ست خودم عه
ک: خدمتکار برام جعبه کمک های اولیه رو بیار
ویو کوک
که یهو
اینم از این پارت ☺️
- ۳.۵k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط