پارت ۲۰ عشق و نفرت
ا/ت: گفت سه بین میخواد بکشتم
کوک:چرا
ا/ت: نمیدونم، ازم بدش میاد
کوک: اون اجازه نداره بکشتت
ا/ت: اون که واقعا منو نمی کشه فقط ممکه بزنتم
کوک: مگه میزندت؟
ا/ت: اره
کوک: نمیزارم بیشتر بزنتت
ا/ت: بیا باهاش حرف بزن بگو نزندم به هر حال کار خودشو میکنه
کوک: حرف نمیزنم انگشتشو میشکنم
ا/ت: اینو بیشتر دوست دارم🤭
کوک: راستی، داداشت میدونه دوست دخترمی؟
ا/ت: نه وقتی اومد بهش میگم
کوک: اوهوم
از اتاق رفتم بیرون قرار بود امروز با سوجون و سوآ و بک هیون بریم برای پارتی لباس بخریم زنگ زدم سوجون
سوجون: سلام
ا/ت: سلام، میگم کی میای دنبالم
سوجون: نیم ساعت دیگه خوبه؟
ا/ت: اره خوبه
سوجون: باشه پس میرم حاضر شم
ا/ت: باشه خدافظ
سوجون: خدافظ(قطع کرد)
رفتم لباس پوشیدم موهامو بالا بستم کولمو برداشتم رفتم پایین نشستم تا سوجون بیاد که کوک اومد تو حال
کوک: شازده خانوم جایی تشریف میبرن
ا/ت: با دوستام میخوایم بریم برای پارتی لباس بخریم
کوک: مراقب خودت باش، لباس خیلی باز نخر
ا/ت: باشه
صدای در اومد رفتم درو باز کردم سوجون بود از کوک خدافظی کردم سوار ماشین شدم رفتیم دنبال بک هیون و سوآ رفتیم پاساژ
سوآ: ا/ت اینبار لباس پوشیده نخریا برای پارتی لباس باز بخر
ا/ت: لباس خیلی باز نمی خرم راحت نیستم
سوا: اوکی
سوجون: رسیدیم
پیاده شدیم رفتیم تو پاساژ
بک هیون: فکر کنم تو اون مغازه لباس برای خودمون داشته باشه
سوجون: اره فکر کنم
رفتیم تو اون مغازه
سوا: بک هیون ببین این لباس قشنگه برش دارم؟
بک هیون: اره قشنگه
ا/ت: چرا داری به بک هیون میگی؟
سوآ: چیزه، میدونی اخه...
بک هیون: خب بگو
سوآ: میدونین من و بک هیون با هم... راستش من دوست دخترشم
سوجون و ا/ت: چی؟ مبارکهههه
بک هیون: اینطوری رفتار نکنین
ا/ت: 😁باشه
هر کدوم چند تا لباس انتخاب کردیم امتحان کنیم به نوبت رفتیم تو اتاق پرو تا بغیه نظر بدن اول سوآ رفت بعد بک هیون الان نوبت منه رفتم لباسامو امتحان کنم اولی و پوشیدم
سوجون: وااو چه خوشگل شدی
ا/ت: 😊مرسی
سوآ: خیلی لباس خوشگلیه
رفتم بغیه لباسامم پوشدم دیگه نوبت سوجون بود یکی از لباساش و پوشید
ا/ت: به به چه خوشگلی
سوجون: 😊
چند تا دیگه از لباساشم پوشید رفتیم حساب کنیم من چند تا لباسم همینجوری خریدم بعدش رفتیم کافه ی پاساژ چند تا نوشیدنی خریدیم نشسته بودیم نوشیدنی مونو بخوریم
سوآ: میگم خواهر برادرامون برای پارتی دعوتن
ا/ت: معلومه، خوبه یه قسمت از پولشو خودتون دادین به هرکی میخواین بگین منم به جونگکوک گفتم و میخوام به دوتا از دوستاشم بگم بیان
سوا: هووووم ...
(روز پارتی)...
ادامه دارد...
کوک:چرا
ا/ت: نمیدونم، ازم بدش میاد
کوک: اون اجازه نداره بکشتت
ا/ت: اون که واقعا منو نمی کشه فقط ممکه بزنتم
کوک: مگه میزندت؟
ا/ت: اره
کوک: نمیزارم بیشتر بزنتت
ا/ت: بیا باهاش حرف بزن بگو نزندم به هر حال کار خودشو میکنه
کوک: حرف نمیزنم انگشتشو میشکنم
ا/ت: اینو بیشتر دوست دارم🤭
کوک: راستی، داداشت میدونه دوست دخترمی؟
ا/ت: نه وقتی اومد بهش میگم
کوک: اوهوم
از اتاق رفتم بیرون قرار بود امروز با سوجون و سوآ و بک هیون بریم برای پارتی لباس بخریم زنگ زدم سوجون
سوجون: سلام
ا/ت: سلام، میگم کی میای دنبالم
سوجون: نیم ساعت دیگه خوبه؟
ا/ت: اره خوبه
سوجون: باشه پس میرم حاضر شم
ا/ت: باشه خدافظ
سوجون: خدافظ(قطع کرد)
رفتم لباس پوشیدم موهامو بالا بستم کولمو برداشتم رفتم پایین نشستم تا سوجون بیاد که کوک اومد تو حال
کوک: شازده خانوم جایی تشریف میبرن
ا/ت: با دوستام میخوایم بریم برای پارتی لباس بخریم
کوک: مراقب خودت باش، لباس خیلی باز نخر
ا/ت: باشه
صدای در اومد رفتم درو باز کردم سوجون بود از کوک خدافظی کردم سوار ماشین شدم رفتیم دنبال بک هیون و سوآ رفتیم پاساژ
سوآ: ا/ت اینبار لباس پوشیده نخریا برای پارتی لباس باز بخر
ا/ت: لباس خیلی باز نمی خرم راحت نیستم
سوا: اوکی
سوجون: رسیدیم
پیاده شدیم رفتیم تو پاساژ
بک هیون: فکر کنم تو اون مغازه لباس برای خودمون داشته باشه
سوجون: اره فکر کنم
رفتیم تو اون مغازه
سوا: بک هیون ببین این لباس قشنگه برش دارم؟
بک هیون: اره قشنگه
ا/ت: چرا داری به بک هیون میگی؟
سوآ: چیزه، میدونی اخه...
بک هیون: خب بگو
سوآ: میدونین من و بک هیون با هم... راستش من دوست دخترشم
سوجون و ا/ت: چی؟ مبارکهههه
بک هیون: اینطوری رفتار نکنین
ا/ت: 😁باشه
هر کدوم چند تا لباس انتخاب کردیم امتحان کنیم به نوبت رفتیم تو اتاق پرو تا بغیه نظر بدن اول سوآ رفت بعد بک هیون الان نوبت منه رفتم لباسامو امتحان کنم اولی و پوشیدم
سوجون: وااو چه خوشگل شدی
ا/ت: 😊مرسی
سوآ: خیلی لباس خوشگلیه
رفتم بغیه لباسامم پوشدم دیگه نوبت سوجون بود یکی از لباساش و پوشید
ا/ت: به به چه خوشگلی
سوجون: 😊
چند تا دیگه از لباساشم پوشید رفتیم حساب کنیم من چند تا لباسم همینجوری خریدم بعدش رفتیم کافه ی پاساژ چند تا نوشیدنی خریدیم نشسته بودیم نوشیدنی مونو بخوریم
سوآ: میگم خواهر برادرامون برای پارتی دعوتن
ا/ت: معلومه، خوبه یه قسمت از پولشو خودتون دادین به هرکی میخواین بگین منم به جونگکوک گفتم و میخوام به دوتا از دوستاشم بگم بیان
سوا: هووووم ...
(روز پارتی)...
ادامه دارد...
۲۳.۵k
۲۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.