پارت ۱۹عشق و نفرت
از رو تخت بلند شدم لباسمو پوشیدمو رفتم تو اتاقم دوش گرفتم بعدش رفتم پایین صبحونه بخورم
اجوما: اومدی دخترم، بیا صبحونه بخور
ا/ت: مرسی اجوما کوک کجاست؟
اجوما: هنوز تو اتاقشه
ا/ت: اها، باشه
نشستم غذامو خوردم جونگکوک یکم بعد اومد
ا/ت: چرا دیر تر اومدی
کوک: دوش میگرفتم
ا/ت: هاااا
غذامونو که خوردیم رفتم تو اتاقم یه کتاب برداشتم بخونم رفتم تو حیاط رو تاب نشستم داشتم میخوندم کم کم یکم تاب میخوردم یدفعه انگار یکی تابو گرفت وایستاد نزدیک بود بیفتم
ا/ت: هووی چته
کوک: با ددیت درست صحبت کن
ا/ت: نزدیک بود بیفتم
کوک: باشه ببخشید
ا/ت: نمی بخشم
کوک:... 🥺
ا/ت: باشه می بخشم
کوک:حالا شد، داری چی می خونی
ا/ت: کتاب
کوک: چرا رمزی حرف می زنی کتاب چی؟
ا/ت:....(مثلا اسم کتابو گفت)
کوک: تا حالا نخوندمش
ا/ت: تو اصلا کتاب میخونی؟
کوک: خیلی کم، میای باهم بخونیم؟
ا/ت: راستش من الان این کتابو تموم کردم ولی اگه میخوای میدم بخونیش
کوک : مرسی
کتابو دادم بهش خودم یکم رو تاب نشستم تاب خوردم
بعدش رفتم داخل تو اتاقم پشت میز نشستم تکالیف دانشگاهمو انجام دادم چند تا اهنگم برای پارتی پیدا کردم برای سوجون فرستادم
ا/ت: ای وای راستی به جونگکوک در مورد پارتی نگفتم
رفتم تو اتاق جونگکوک خواب بود رو تختش نشستم نگاش میکردم
ا/ت: چه کیوت خوابیده کیوت خررر
میخواستم برم که جونگکوک دستمو گرفت
کوک: انگار اومدی یچیزی بگی
ا/ت: خب راستش من و دوستام میخوایم پارتی بگیریم کل کلاسمون و دوستای دبیرستانمونم قراره بیان
کوک: خب؟
ا/ت: میخواستم بگم تو ام بیا
کوک: اوووم، باشه بالاخره باید مراقبت باشم
ا/ت: اونجا بهم نچسب با پسر حرف زدم عصبانی بشی
کوک: باووشه، ولی بالاخره باید روت حساس باشم
ا/ت: ولی نه خیلی حساس من خودم میتونم از خودم مراقبت کنم
کوک: نه، تو خیلی کوچولویی
ا/ت: من کوچولو نیستم
کوک: هستی
ا/ت: نیستم
کوک: بیخیال اصلا
ا/ت: دیدی تسلیم شدی
کوک: تسلیم نشدم، خسته شدم
ا/ت: هرچی تو بگی
تیلی لینگ (گوشی ا/ت زنگ خورد)
ا/ت: الو
جونگ سوک: سلام
ا/ت: جونگ سوکااا حالت چطوره
جونگ سوک: خوبم خودت خوبی
ا/ت: منم خوبم، چی شده یادی از ما کردی
جونگ سوک: هیچی، فقط خواستم بگم سه بین خیلی از دستت شاکیه
ا/ت: همیشه شاکیه، چطور؟
جونگ سوک: نمیدونم چرا، اما میگه وقتی برگشتیم کره میکشتت
ا/ت: فکر کنم واقعا بکشتم
جونگ سوک: مگه من مردم، من دیگه باید برم خدافظ
ا/ت: خدافظ (قطع کرد)
کوک: جونگ سوک بود؟
ا/ت: اره
کوک: چی میگفت؟
ا/ت: گفت...
ادامه دارد...
اجوما: اومدی دخترم، بیا صبحونه بخور
ا/ت: مرسی اجوما کوک کجاست؟
اجوما: هنوز تو اتاقشه
ا/ت: اها، باشه
نشستم غذامو خوردم جونگکوک یکم بعد اومد
ا/ت: چرا دیر تر اومدی
کوک: دوش میگرفتم
ا/ت: هاااا
غذامونو که خوردیم رفتم تو اتاقم یه کتاب برداشتم بخونم رفتم تو حیاط رو تاب نشستم داشتم میخوندم کم کم یکم تاب میخوردم یدفعه انگار یکی تابو گرفت وایستاد نزدیک بود بیفتم
ا/ت: هووی چته
کوک: با ددیت درست صحبت کن
ا/ت: نزدیک بود بیفتم
کوک: باشه ببخشید
ا/ت: نمی بخشم
کوک:... 🥺
ا/ت: باشه می بخشم
کوک:حالا شد، داری چی می خونی
ا/ت: کتاب
کوک: چرا رمزی حرف می زنی کتاب چی؟
ا/ت:....(مثلا اسم کتابو گفت)
کوک: تا حالا نخوندمش
ا/ت: تو اصلا کتاب میخونی؟
کوک: خیلی کم، میای باهم بخونیم؟
ا/ت: راستش من الان این کتابو تموم کردم ولی اگه میخوای میدم بخونیش
کوک : مرسی
کتابو دادم بهش خودم یکم رو تاب نشستم تاب خوردم
بعدش رفتم داخل تو اتاقم پشت میز نشستم تکالیف دانشگاهمو انجام دادم چند تا اهنگم برای پارتی پیدا کردم برای سوجون فرستادم
ا/ت: ای وای راستی به جونگکوک در مورد پارتی نگفتم
رفتم تو اتاق جونگکوک خواب بود رو تختش نشستم نگاش میکردم
ا/ت: چه کیوت خوابیده کیوت خررر
میخواستم برم که جونگکوک دستمو گرفت
کوک: انگار اومدی یچیزی بگی
ا/ت: خب راستش من و دوستام میخوایم پارتی بگیریم کل کلاسمون و دوستای دبیرستانمونم قراره بیان
کوک: خب؟
ا/ت: میخواستم بگم تو ام بیا
کوک: اوووم، باشه بالاخره باید مراقبت باشم
ا/ت: اونجا بهم نچسب با پسر حرف زدم عصبانی بشی
کوک: باووشه، ولی بالاخره باید روت حساس باشم
ا/ت: ولی نه خیلی حساس من خودم میتونم از خودم مراقبت کنم
کوک: نه، تو خیلی کوچولویی
ا/ت: من کوچولو نیستم
کوک: هستی
ا/ت: نیستم
کوک: بیخیال اصلا
ا/ت: دیدی تسلیم شدی
کوک: تسلیم نشدم، خسته شدم
ا/ت: هرچی تو بگی
تیلی لینگ (گوشی ا/ت زنگ خورد)
ا/ت: الو
جونگ سوک: سلام
ا/ت: جونگ سوکااا حالت چطوره
جونگ سوک: خوبم خودت خوبی
ا/ت: منم خوبم، چی شده یادی از ما کردی
جونگ سوک: هیچی، فقط خواستم بگم سه بین خیلی از دستت شاکیه
ا/ت: همیشه شاکیه، چطور؟
جونگ سوک: نمیدونم چرا، اما میگه وقتی برگشتیم کره میکشتت
ا/ت: فکر کنم واقعا بکشتم
جونگ سوک: مگه من مردم، من دیگه باید برم خدافظ
ا/ت: خدافظ (قطع کرد)
کوک: جونگ سوک بود؟
ا/ت: اره
کوک: چی میگفت؟
ا/ت: گفت...
ادامه دارد...
۱۱۳.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.