Devil or Angel⁴⁶
Devil or Angel⁴⁶
ا/ت: باورم نمیشه دوستیم با جیسون تموم شد
کوک: تو باید زودتر اینکارو میکردی
ا/ت: خب الان بهش گفتم دوسش دارم؟
کوک: درستش میکنم
دلینگ دلینگ
ا/ت: سویون برگشته؟
کوک: نه تو همینجا بمون من میرم
ا/ت: باشه
جونگکوک رفت درو باز کرد منم رفتم از تو دوربین نگاه کردم دیدم جیسون او اینجا چیکار میکنه
کوک
کوک: شما؟
جیسون: نمیشناسی؟
کوک: اها تو دوست ا/ت هستی
جیسون: ا/ت نه ا/ت خانم
کوک: یعنی نمیتونم اسم زن خودمو بیارم
جیسون: تو که ازش جدا شدی
ا/ت: جیسون تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک: عزیزم برو داخل
جیسون: صبر کن مگه از هم جدا نشدید؟
کوک: نه کدوم الاغی گفته از هم جدا شدیم
ا/ت: اهمم
کوک: نهه یعنی منظورم اینه ما ازهم جدا نشدیم الانم یه بچه تو راه داریم
جیسون: چی؟ ا/ت این چیمیگه؟ تو که یک ساعت پیش به من زنگ زدی؟
کوک: برو اقا برو
جیسون: باشه برای رفتن میرم ولی برمیگردم
کوک: خوش اومدی
جیسون رفت
ا/ت: بهت گفتم او نمیره
کوک: اروم باش درستش میکنم
ا/ت: میشه این جمله رو نگی؟
کوک: باشه ببخشید
ا/ت:من خوابم گرفته میرم میخوابم
کوک: تو برو بخواب من کار دارم
ا/ت: باشه شب بخیر
کوک: شب بخیر صبر کن عزیزم
ا/ت: بله
کوک: فکر منفی نکن
ا/ت: جیسون که
کوک: درباره جیسون نه درباره خودتو بچه قبل از اینکه تصمیمی بگیری بدون که این بچه هم پدر داره هم مادر و تو مادرشی و این انتخاب میکنی
ا/ت: جونگکوک راستش من واقعا عجله کردم بورا بهم گفت میجونم بهم گفت که نرم ولی نمیدونم چطور اینطور شد خوشحالم که تو اونجا بودی نظرمو تغییر داری
کوک: اهمم ا/ت
ا/ت: بله
کوک: فک نکن من تورو میخوام بخاطر بچه راستش بچه رو میخوام بخاطر تو
ا/ت: ها؟
کوک: هیچی ولش کن
ا/ت: نه فهمیدم
کوک: پس فک نکن
ا/ت: راستش من اصلا شبا فک نمیکنم هی میگی فک نکن فک نکن
کوک: 😂 شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
#فیک
#سناریو
ا/ت: باورم نمیشه دوستیم با جیسون تموم شد
کوک: تو باید زودتر اینکارو میکردی
ا/ت: خب الان بهش گفتم دوسش دارم؟
کوک: درستش میکنم
دلینگ دلینگ
ا/ت: سویون برگشته؟
کوک: نه تو همینجا بمون من میرم
ا/ت: باشه
جونگکوک رفت درو باز کرد منم رفتم از تو دوربین نگاه کردم دیدم جیسون او اینجا چیکار میکنه
کوک
کوک: شما؟
جیسون: نمیشناسی؟
کوک: اها تو دوست ا/ت هستی
جیسون: ا/ت نه ا/ت خانم
کوک: یعنی نمیتونم اسم زن خودمو بیارم
جیسون: تو که ازش جدا شدی
ا/ت: جیسون تو اینجا چیکار میکنی؟
کوک: عزیزم برو داخل
جیسون: صبر کن مگه از هم جدا نشدید؟
کوک: نه کدوم الاغی گفته از هم جدا شدیم
ا/ت: اهمم
کوک: نهه یعنی منظورم اینه ما ازهم جدا نشدیم الانم یه بچه تو راه داریم
جیسون: چی؟ ا/ت این چیمیگه؟ تو که یک ساعت پیش به من زنگ زدی؟
کوک: برو اقا برو
جیسون: باشه برای رفتن میرم ولی برمیگردم
کوک: خوش اومدی
جیسون رفت
ا/ت: بهت گفتم او نمیره
کوک: اروم باش درستش میکنم
ا/ت: میشه این جمله رو نگی؟
کوک: باشه ببخشید
ا/ت:من خوابم گرفته میرم میخوابم
کوک: تو برو بخواب من کار دارم
ا/ت: باشه شب بخیر
کوک: شب بخیر صبر کن عزیزم
ا/ت: بله
کوک: فکر منفی نکن
ا/ت: جیسون که
کوک: درباره جیسون نه درباره خودتو بچه قبل از اینکه تصمیمی بگیری بدون که این بچه هم پدر داره هم مادر و تو مادرشی و این انتخاب میکنی
ا/ت: جونگکوک راستش من واقعا عجله کردم بورا بهم گفت میجونم بهم گفت که نرم ولی نمیدونم چطور اینطور شد خوشحالم که تو اونجا بودی نظرمو تغییر داری
کوک: اهمم ا/ت
ا/ت: بله
کوک: فک نکن من تورو میخوام بخاطر بچه راستش بچه رو میخوام بخاطر تو
ا/ت: ها؟
کوک: هیچی ولش کن
ا/ت: نه فهمیدم
کوک: پس فک نکن
ا/ت: راستش من اصلا شبا فک نمیکنم هی میگی فک نکن فک نکن
کوک: 😂 شب بخیر
ا/ت: شب بخیر
#فیک
#سناریو
۲۳.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.