Devil or Angel⁴⁷
Devil or Angel⁴⁷
یک هفته بعد
ا/ت: جانگمی سوهو خوشگله
جانگمی: چشمات خوشگل میبینه
سویون: زندایی من خوشگل نیستم؟
ا/ت: تو که دسته گلی خوشگلم
سویون: زندایی منو بیشتر دوس داری یا بچت یا سوهو
کوک: چی گفتی؟
سویون: از زندایی پرسیدم سوهو یا من یا بچش رو بیشتر دوس داره؟
کوک: من که اول بچمو بعد سوهو بعد تو🤪
سویون:از تو نپرسیدم که و تو که منو دوست داری ولی من تورو هیچی دوس ندارم🤪
ا/ت: 😂
کوک: ا/ت عزیزم امروز منو تو میریم خرید برای سوهو و بچمون
سویون: من چیزی نمیخوام بابام خودش میخره
کوک: خب بابات هم برای تو میخره هم برای سوهو بعد من برای سوهو هم میخرم بعد سوهو بیشتر از تو داره
سویون: مامانی دایی برام عروسک نمیخره😭😭
جانگمی: جونگکوکا بسه
کوک:خودش شروع کرد
ا/ت: جونگکوک منم عروسک میخوام
کوک: توهم میخوای؟
ا/ت: اره🥺
کوک: میخوای گریه کنی؟
ا/ت:اره
کوک: فدات شم گریه نکن من خودم بیشتر از همه برات عروسک میخرم چند تا میخوای؟
ا/ت: پنج تا
کوک:چشم
ا/ت: قول دادیا
کوک: اره
جانگمی: تو که از همه لوس تری
کوک: میجون لوس بود ولی این دختر کوچیکست لوس تره
ا/ت: 🤗
جانگمی: من نمیدونم چرا با این لوس ازدواج کردی؟
کوک: خودمم نفهمیدم سویون دایی اماده کن بریم بیرون
ا/ت: من چی؟
کوک:نمیخواستی بری پیش دوستت؟
ا/ت: اها یادم رفت باشه
کوک: بیا با خودم میبرمت
ا/ت: نه نه خودم میرم
کوک: باشه
اماده کردمو رفتم یکم استرس داشتم چون نمیدونستم دارم کاره درستی میکنم یا نه؟ ولی کاش زن مهربونی باشه ایفون خونه مامان جونگکوک زدم (☆)
ا/ت: سلام
☆: سلام
ا/ت: میشه بیام داخل؟
☆: بیای داخل؟ ببخشید خانم شما؟
ا/ت: اها یادم رفت معرفی کنم ولی قبلش میشه بیام داخل؟ پشیمون نمیشی
☆: باشه بیا
رفتم داخل
☆: بفرمایید من میدونم برای چی اومدی
ا/ت: منو میشناسی؟
☆: نه دخترم من این خونه اتاقای زیادی دارم و یه مهمون خونست
ا/ت: اها
☆: میخوای اتاق بگیری؟
ا/ت: ها نه نه میشه با خودتون صحبت کنم
☆: باشه عزیزم بفرمایید بشینید
ا/ت: شما؟ مادر جانگمی و جونگکوک هستید
☆: ها؟
ا/ت: گفتم مامان جونگکوک و جانگمی هستی درسته؟
☆: خانم پاشو از همون جایی که اومدی برگرد
ا/ت: میشه باهاتون حرف بزنم تروخدا
☆: من میدونم میدونم که ادمای اون عوضی(بابای کوک) هستی و حالا که به بچه هام نزدیک شدم میخواد برام ادم بفرسته تا حالا هرچی دیدم مرد بوده ولی زن رو ندیده بودم که دیدم برو بیرون همین که گفتم نری زنگ میزنم پلیس
ا/ت:باشه باشه میرم
پس همونطور که فک میکردم مهربون نیست یعنی چرا از بابای کوک متنفره؟
#فیک
#سناریو
یک هفته بعد
ا/ت: جانگمی سوهو خوشگله
جانگمی: چشمات خوشگل میبینه
سویون: زندایی من خوشگل نیستم؟
ا/ت: تو که دسته گلی خوشگلم
سویون: زندایی منو بیشتر دوس داری یا بچت یا سوهو
کوک: چی گفتی؟
سویون: از زندایی پرسیدم سوهو یا من یا بچش رو بیشتر دوس داره؟
کوک: من که اول بچمو بعد سوهو بعد تو🤪
سویون:از تو نپرسیدم که و تو که منو دوست داری ولی من تورو هیچی دوس ندارم🤪
ا/ت: 😂
کوک: ا/ت عزیزم امروز منو تو میریم خرید برای سوهو و بچمون
سویون: من چیزی نمیخوام بابام خودش میخره
کوک: خب بابات هم برای تو میخره هم برای سوهو بعد من برای سوهو هم میخرم بعد سوهو بیشتر از تو داره
سویون: مامانی دایی برام عروسک نمیخره😭😭
جانگمی: جونگکوکا بسه
کوک:خودش شروع کرد
ا/ت: جونگکوک منم عروسک میخوام
کوک: توهم میخوای؟
ا/ت: اره🥺
کوک: میخوای گریه کنی؟
ا/ت:اره
کوک: فدات شم گریه نکن من خودم بیشتر از همه برات عروسک میخرم چند تا میخوای؟
ا/ت: پنج تا
کوک:چشم
ا/ت: قول دادیا
کوک: اره
جانگمی: تو که از همه لوس تری
کوک: میجون لوس بود ولی این دختر کوچیکست لوس تره
ا/ت: 🤗
جانگمی: من نمیدونم چرا با این لوس ازدواج کردی؟
کوک: خودمم نفهمیدم سویون دایی اماده کن بریم بیرون
ا/ت: من چی؟
کوک:نمیخواستی بری پیش دوستت؟
ا/ت: اها یادم رفت باشه
کوک: بیا با خودم میبرمت
ا/ت: نه نه خودم میرم
کوک: باشه
اماده کردمو رفتم یکم استرس داشتم چون نمیدونستم دارم کاره درستی میکنم یا نه؟ ولی کاش زن مهربونی باشه ایفون خونه مامان جونگکوک زدم (☆)
ا/ت: سلام
☆: سلام
ا/ت: میشه بیام داخل؟
☆: بیای داخل؟ ببخشید خانم شما؟
ا/ت: اها یادم رفت معرفی کنم ولی قبلش میشه بیام داخل؟ پشیمون نمیشی
☆: باشه بیا
رفتم داخل
☆: بفرمایید من میدونم برای چی اومدی
ا/ت: منو میشناسی؟
☆: نه دخترم من این خونه اتاقای زیادی دارم و یه مهمون خونست
ا/ت: اها
☆: میخوای اتاق بگیری؟
ا/ت: ها نه نه میشه با خودتون صحبت کنم
☆: باشه عزیزم بفرمایید بشینید
ا/ت: شما؟ مادر جانگمی و جونگکوک هستید
☆: ها؟
ا/ت: گفتم مامان جونگکوک و جانگمی هستی درسته؟
☆: خانم پاشو از همون جایی که اومدی برگرد
ا/ت: میشه باهاتون حرف بزنم تروخدا
☆: من میدونم میدونم که ادمای اون عوضی(بابای کوک) هستی و حالا که به بچه هام نزدیک شدم میخواد برام ادم بفرسته تا حالا هرچی دیدم مرد بوده ولی زن رو ندیده بودم که دیدم برو بیرون همین که گفتم نری زنگ میزنم پلیس
ا/ت:باشه باشه میرم
پس همونطور که فک میکردم مهربون نیست یعنی چرا از بابای کوک متنفره؟
#فیک
#سناریو
۳۱.۱k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.