فیک جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_19
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈
#آنا
غذامونو تموم کردیم که گارسون اومد میزو جم ک کردو رفت...
یونجون :شما میدونستید خواهرتون نامزد کرده
جین نگاهی بهم انداخت که ابرویی بالا انداختم که گفت..
جین :بله... جونگکوک رفیقمه
یونجون :بله درسته... زوج زیبایی میشن
یهو زدم زیر خنده که جونگکوک خیلی نامحسوس کمرمو فشار داد که خفه شدم ولی هنوزم داشتم میخندیدم
جونگکوک :هیجان زدن برای همین خندیدن!
یعنی چی آخه؟تیز بطرفش برگشتم که لبخندی زد.
رومو ازش گرفتم و خمیازه ای کشیدم...
جین :خب آنا خوابش میاد ما پاشیم بریم
جونگکوک :نه خوابش نمیاد که
بطرف من برگشت با چشم بهم فهموند که بگم آره خوابم نمیاد ولی من اگه تو رو ضایع نکنم که آنا نیستم
جونگکوک :مگه نه؟
آنا :ولی متاسفانه خوابم میاد
از حرص خندید و آب دهنشو قورت داد.
سرشو آروم نزدیک آورد که من مجبور شدم خودمو عقب بکشم که یهو زیرم خالی شد و شپلق افتادم زمین که کل مردم بطرفم برگشتن.
زود سیخ ایستادم که جین گفت...
جین :یعنی تو تف توروت دختر...
جونگکوک :هی
یونجون نگران پاشد اومدم جام و برسیم کرد...
یونجون :خوبی؟
چیزیت که نشد
هم اومدم جواب بدم که جونگکوک بلند شد و دستمو گرفت و چسبوند به خودش
جونگکوک :از دست تو...
لباسامو مرتب کرد که سریع رفتم کولمو برداشتم و دست جینو کشیدم که مجبور شد بلند شه...
آنا :خب ما دیگه میریم شبتون خوش
جینو با خودم از رستوران بردم بیرون...
جین :قصه نامزد چیه
دستشو دور شونم انداخت و منو چسبوند به خودش..
آنا :نمیدونم همش جلوی یونجون میگه نامزد نامزد... میدونه از این کلمه متنفرم ولی بازم میگه
جین :جونگکوکه دیگه.. سرد رفتار میکنه ولی حواسش هست
نگا نزاشتی غذام بخورم
خندیدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم...
آنا :پاستا تو خونمون هس آقا
#𝒑𝒂𝒓𝒕_19
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓_𝑻𝒂𝒆𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈
#آنا
غذامونو تموم کردیم که گارسون اومد میزو جم ک کردو رفت...
یونجون :شما میدونستید خواهرتون نامزد کرده
جین نگاهی بهم انداخت که ابرویی بالا انداختم که گفت..
جین :بله... جونگکوک رفیقمه
یونجون :بله درسته... زوج زیبایی میشن
یهو زدم زیر خنده که جونگکوک خیلی نامحسوس کمرمو فشار داد که خفه شدم ولی هنوزم داشتم میخندیدم
جونگکوک :هیجان زدن برای همین خندیدن!
یعنی چی آخه؟تیز بطرفش برگشتم که لبخندی زد.
رومو ازش گرفتم و خمیازه ای کشیدم...
جین :خب آنا خوابش میاد ما پاشیم بریم
جونگکوک :نه خوابش نمیاد که
بطرف من برگشت با چشم بهم فهموند که بگم آره خوابم نمیاد ولی من اگه تو رو ضایع نکنم که آنا نیستم
جونگکوک :مگه نه؟
آنا :ولی متاسفانه خوابم میاد
از حرص خندید و آب دهنشو قورت داد.
سرشو آروم نزدیک آورد که من مجبور شدم خودمو عقب بکشم که یهو زیرم خالی شد و شپلق افتادم زمین که کل مردم بطرفم برگشتن.
زود سیخ ایستادم که جین گفت...
جین :یعنی تو تف توروت دختر...
جونگکوک :هی
یونجون نگران پاشد اومدم جام و برسیم کرد...
یونجون :خوبی؟
چیزیت که نشد
هم اومدم جواب بدم که جونگکوک بلند شد و دستمو گرفت و چسبوند به خودش
جونگکوک :از دست تو...
لباسامو مرتب کرد که سریع رفتم کولمو برداشتم و دست جینو کشیدم که مجبور شد بلند شه...
آنا :خب ما دیگه میریم شبتون خوش
جینو با خودم از رستوران بردم بیرون...
جین :قصه نامزد چیه
دستشو دور شونم انداخت و منو چسبوند به خودش..
آنا :نمیدونم همش جلوی یونجون میگه نامزد نامزد... میدونه از این کلمه متنفرم ولی بازم میگه
جین :جونگکوکه دیگه.. سرد رفتار میکنه ولی حواسش هست
نگا نزاشتی غذام بخورم
خندیدم و دستمو دور کمرش حلقه کردم...
آنا :پاستا تو خونمون هس آقا
۲۱.۶k
۲۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.