از زبون یونا
از زبون یونا
و رفتم نشستم تو کلاس تهیونگ اومد دستش رو پانسمان کرده بود ☹️
تهیونگ :سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه من دستم مشکل پیدا کرده کلاس امروز تشکیل نمیشه معذرت میخوام
دانش آموز: استاد چرا دستتون اینطوری شده؟
تهیونگ به من نگا کرد و گفت : مهم نیست و رفت ...
از زبون تهیونگ:)
دانش آموزا کلاس رو ترک کردن منم رفتم سمت در مجتمع تا سوار ماشینم شم برم خونم ک یونا رو دیدم ...
جیمین بیرون مجتمع بود
یونا رفت پیشش و هم رو بغل کردن😐
جیمین یه گل قرمز گذاشت رو موهای یونا و یونا هم یه گل صورتی گذاشت رو موهای جیمین و بعد خندیدن سوار ماشین شدن و رفتن پاهام سست شده بود
چی؟ یعنننیی اون پسر لعنتی جمینه؟
از زبون خدمتکار تهیونگ :)
آقای تهیونگ اومدن خونه همیشه خیلی پر انرژی بودن ولی امشب ... رفتن تو اتاقشون منم رفتم براشون غذا بردم اما ایشون روی صندلی نشسته بودن و از پنجره به بیرون خیره شده بودن ۲ ساعت بعد دوباره بهشون سر زدم لب به غذا نزده بودنند و همین طور به بیرون خیره شده بودن تا صبح به بیرون نگاه میکردن...💔
ادامه دارد
حمایت لطفا🥺🥺
و رفتم نشستم تو کلاس تهیونگ اومد دستش رو پانسمان کرده بود ☹️
تهیونگ :سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه من دستم مشکل پیدا کرده کلاس امروز تشکیل نمیشه معذرت میخوام
دانش آموز: استاد چرا دستتون اینطوری شده؟
تهیونگ به من نگا کرد و گفت : مهم نیست و رفت ...
از زبون تهیونگ:)
دانش آموزا کلاس رو ترک کردن منم رفتم سمت در مجتمع تا سوار ماشینم شم برم خونم ک یونا رو دیدم ...
جیمین بیرون مجتمع بود
یونا رفت پیشش و هم رو بغل کردن😐
جیمین یه گل قرمز گذاشت رو موهای یونا و یونا هم یه گل صورتی گذاشت رو موهای جیمین و بعد خندیدن سوار ماشین شدن و رفتن پاهام سست شده بود
چی؟ یعنننیی اون پسر لعنتی جمینه؟
از زبون خدمتکار تهیونگ :)
آقای تهیونگ اومدن خونه همیشه خیلی پر انرژی بودن ولی امشب ... رفتن تو اتاقشون منم رفتم براشون غذا بردم اما ایشون روی صندلی نشسته بودن و از پنجره به بیرون خیره شده بودن ۲ ساعت بعد دوباره بهشون سر زدم لب به غذا نزده بودنند و همین طور به بیرون خیره شده بودن تا صبح به بیرون نگاه میکردن...💔
ادامه دارد
حمایت لطفا🥺🥺
۲۹.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.