از زبون یونا :)
از زبون یونا :)
این هفته کلا تعطیل بود
دو روز بود ک جیمین رو ندیده بودم ...
دلم براش تنگ شده از فکرم بیرون نمیره باید برم ببینمش ! نه شاید زشت باشه ! نمیرم ...
نه حتما میرم دیگه طاقت دوریشو ندارم
پاشدم حاضر شدم رفتم خونه جیمین خدمت کار در رو باز کرد
خدمتکار : واو سلام خانم یونا خوش اومدین
یونا: سلام ممنونم آقای پارک خونه ان؟
خدمتکار : بله داخل اتاقشونن برین بالا
یونا: نمیخواین هماهنگ کنید ؟
خدمتکار: نیازی نیست شما از خودمونید
رفتم بالا از لای در دیدم جیمین پشت بوم نقاشی نشسته و داره نقاشی میکشه در زدم و رفتم تو جیمین سرشو کج کرد و از پشت بوم نقاشی نگاه کرد
جیمین : واو یونا
و بلند شد اومد پیشم نشست روی تخت
یونا: فققط د د دلم برات تتننگ ششده بود
جیمین بهم خیره شد دستمو کشید و منو نشوند رو پاهاش
جیمین: عاشقتم ❤️
و بعد لباشو رو لبام حس کردم محکم مک میزدو دستاشو محکم دور کمرم حلقه کرده بود اونم دلش خیلی برام تنگ شده بود 💋
جیمین دستمو گرفت گذاشت روی قلبش و گفت: دلیل اینکه میتپه تویی!
بغلش کردم الان فهمیدم که تنها چیزی که از دنیا میخوام فقط جیمینه !
یهو گوشیم زنگ خورد !
این دیگ کیه ؟ شماره ناشناس بود برداشتم
خدمت کار (ت) : سلام شما خانم یونا هستید؟
یونا: بله شما؟
خدمتکار (ت) : من خدمت کار آقای تهیونگم
ایشون خون بالا میارن و هر دفعه که به هوش میان اسم شما رو صدا میکنن ایشون حالشون خیلی بده لطفا بیاین اینجا شاید با دیدن شما حالشون خوب بشه (با بغض)
یونا : عاا باشه الان میام
جیمین : کی بود عشقم؟
یونا : جیمین حال تهیونگ خیلی بده بیا بریم به دیدنش
جیمین : خدای من چی شده
سریع رفتیم پایین سوار ماشین شدیم و خودمونو به خونه تهیونگ رسوندیم
خدمتکار مارو راهنمایی کرد رفتیم تو اتاق وقتی به تن بی جون تهیونگ رو تخت نگاه میکردم میخواستم خود زنی کنم
یونا : تهیونگ چی شده ؟
تهیونگ : یونا بالاخره اومدی
جیمین : داداش چت شده؟
تهیونگ تا جیمین رو دید خون بالاآرود
یونا : عزیزم لطفا برو بیرون با دیدن تو حالش بد میشه ☹️
تهیونگ : بخاطر تو به چه روزی افتادم...
سرمو انداخت پایین
دکتر اومد و معاینش کرد و گفت مشکلی نیس فقط دچار شوک عصبی شدن
دکتر : خانم یونا شما بهتره شب رو اینجا بمونید که ایشون حالشون به بهبودی برگرده ..
یونا : بله من برای خوب شدن دوستم هر کاری میکنم !
جیمین دست منو گرفت و کشید برد بیرون از اتاق
جیمین : من نمیزارم شب اینجا بمونی پیش یه مرد مجرد تو فقط خانم منی☹️
یونا : تو هم فقط مرد منی من حواسم به خودم هست نگران من نباش
جیمین بی قراری میکرد
بوسه سطحیی به لباش زدم و گفتم قلب من میتونه هر کی رو دوست داشته باشه.. اما همیشه تورو انتخاب میکنه ! برو جیمین
خیالت تخت
جیمین : باشه عشقم
....
این هفته کلا تعطیل بود
دو روز بود ک جیمین رو ندیده بودم ...
دلم براش تنگ شده از فکرم بیرون نمیره باید برم ببینمش ! نه شاید زشت باشه ! نمیرم ...
نه حتما میرم دیگه طاقت دوریشو ندارم
پاشدم حاضر شدم رفتم خونه جیمین خدمت کار در رو باز کرد
خدمتکار : واو سلام خانم یونا خوش اومدین
یونا: سلام ممنونم آقای پارک خونه ان؟
خدمتکار : بله داخل اتاقشونن برین بالا
یونا: نمیخواین هماهنگ کنید ؟
خدمتکار: نیازی نیست شما از خودمونید
رفتم بالا از لای در دیدم جیمین پشت بوم نقاشی نشسته و داره نقاشی میکشه در زدم و رفتم تو جیمین سرشو کج کرد و از پشت بوم نقاشی نگاه کرد
جیمین : واو یونا
و بلند شد اومد پیشم نشست روی تخت
یونا: فققط د د دلم برات تتننگ ششده بود
جیمین بهم خیره شد دستمو کشید و منو نشوند رو پاهاش
جیمین: عاشقتم ❤️
و بعد لباشو رو لبام حس کردم محکم مک میزدو دستاشو محکم دور کمرم حلقه کرده بود اونم دلش خیلی برام تنگ شده بود 💋
جیمین دستمو گرفت گذاشت روی قلبش و گفت: دلیل اینکه میتپه تویی!
بغلش کردم الان فهمیدم که تنها چیزی که از دنیا میخوام فقط جیمینه !
یهو گوشیم زنگ خورد !
این دیگ کیه ؟ شماره ناشناس بود برداشتم
خدمت کار (ت) : سلام شما خانم یونا هستید؟
یونا: بله شما؟
خدمتکار (ت) : من خدمت کار آقای تهیونگم
ایشون خون بالا میارن و هر دفعه که به هوش میان اسم شما رو صدا میکنن ایشون حالشون خیلی بده لطفا بیاین اینجا شاید با دیدن شما حالشون خوب بشه (با بغض)
یونا : عاا باشه الان میام
جیمین : کی بود عشقم؟
یونا : جیمین حال تهیونگ خیلی بده بیا بریم به دیدنش
جیمین : خدای من چی شده
سریع رفتیم پایین سوار ماشین شدیم و خودمونو به خونه تهیونگ رسوندیم
خدمتکار مارو راهنمایی کرد رفتیم تو اتاق وقتی به تن بی جون تهیونگ رو تخت نگاه میکردم میخواستم خود زنی کنم
یونا : تهیونگ چی شده ؟
تهیونگ : یونا بالاخره اومدی
جیمین : داداش چت شده؟
تهیونگ تا جیمین رو دید خون بالاآرود
یونا : عزیزم لطفا برو بیرون با دیدن تو حالش بد میشه ☹️
تهیونگ : بخاطر تو به چه روزی افتادم...
سرمو انداخت پایین
دکتر اومد و معاینش کرد و گفت مشکلی نیس فقط دچار شوک عصبی شدن
دکتر : خانم یونا شما بهتره شب رو اینجا بمونید که ایشون حالشون به بهبودی برگرده ..
یونا : بله من برای خوب شدن دوستم هر کاری میکنم !
جیمین دست منو گرفت و کشید برد بیرون از اتاق
جیمین : من نمیزارم شب اینجا بمونی پیش یه مرد مجرد تو فقط خانم منی☹️
یونا : تو هم فقط مرد منی من حواسم به خودم هست نگران من نباش
جیمین بی قراری میکرد
بوسه سطحیی به لباش زدم و گفتم قلب من میتونه هر کی رو دوست داشته باشه.. اما همیشه تورو انتخاب میکنه ! برو جیمین
خیالت تخت
جیمین : باشه عشقم
....
۴۹.۹k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.