پسر عموی جذابم ♡ p ۲
[صبح روز بعد_عمارت کیم (یا همون بابای ا.ت) ]
ویو ا.ت☆
صبح از خواب بلند شدم چون امروز عموم مباد رفتم حموم اومدم بیرون یه هودی لش با یه دامن پوشیدم و یه جوراب شلواری توری با کتونی های لژ دارم رو پوشیدم موهام رو خشک کردم و انداختم دورم موهام یه کمی موهام فر بود خیلی خوشگل شده بودم و دارم یه ارایش ساده کردم در حد یه برق لب و یه کرم پودر اتاقم رو مرتب کردم رفتم پایین نشستم سر میز
م.ا:سلام دخترم
ا.ت:سلام مامان
م.ا:صبونتو بخور باید بریم فرودگاه
ا.ت:عی بابا مامان من نمیام
م.ا:باشه هرجور راحتی(حالا اگه ما بودیم پدصگ پاشو بریم😑😐😶)
[۲ ساعت بعد]
ویو تهیونگ♡
رسیدیم کره وقتی پیاده شدیم دیدم عموم با زنش و پسرش اومدن استقبالمون ولی ا.ت نیومده بود خیلی ناراحت شدم اصلا چرا باید بخاطرش ناراحت بشم راستی شنیدم سانیا با سوجوت رل زدن خوبه حداقل به من نمیچسبه بعد از ۲۰ مین رسیدیم خونه ی عمو زنگ در رو زن عموم زد که دختر عموم یعنی ا.ت باز کرد سلام کرد به من که رسید توی چشمام نگاه کرد توی چشماش غرق شدم خیلی خوشگل ترو خوش اندام تر شده بود به صدای سانیا به خودمون اومدیم
سانیا:سلام تهیونگ شی
تهیونگ:سلام
که یدفعه ای سانیا پرید بغل سوجوت
سانیا:سوجوت جونممممم
سوجوت:عشقمممم
ا.ت:اه اه اه چندشا برید یه جای دیگه از این عشق بازیا دربیارید ایششش
سانیا:حسودی میکنی اجی
ا.ت:نه خوشحالی میکنم چون یکی بلاخره پیدا شد بگیرتت
تهیونگ:منم موافقم
که ا.ت با تعجب برگشت سمت تهیونگ
ا.ت:اولین باره که داری با حرفم موافقت میکنی
تهیونگ:خب چیه بریم تو دیگه منم از این چندش بازیا خوشم نمیاد اه
م.ا:ا.ت اتاق تهیونگ رو نشونش بده
ا.ت:چشم مامان بیا بریم تهیونگ
تهیونگ:خب بریم
(اتاق تهیونگ دقیقا بغل اتاق ا.ت بود ا.ت ته سالن طبقه ی بالا اتاق داشت و تهیونگ ته سالن طبقه ی بالا سمت راست اتاق داشت)
ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌
ویو ا.ت☆
صبح از خواب بلند شدم چون امروز عموم مباد رفتم حموم اومدم بیرون یه هودی لش با یه دامن پوشیدم و یه جوراب شلواری توری با کتونی های لژ دارم رو پوشیدم موهام رو خشک کردم و انداختم دورم موهام یه کمی موهام فر بود خیلی خوشگل شده بودم و دارم یه ارایش ساده کردم در حد یه برق لب و یه کرم پودر اتاقم رو مرتب کردم رفتم پایین نشستم سر میز
م.ا:سلام دخترم
ا.ت:سلام مامان
م.ا:صبونتو بخور باید بریم فرودگاه
ا.ت:عی بابا مامان من نمیام
م.ا:باشه هرجور راحتی(حالا اگه ما بودیم پدصگ پاشو بریم😑😐😶)
[۲ ساعت بعد]
ویو تهیونگ♡
رسیدیم کره وقتی پیاده شدیم دیدم عموم با زنش و پسرش اومدن استقبالمون ولی ا.ت نیومده بود خیلی ناراحت شدم اصلا چرا باید بخاطرش ناراحت بشم راستی شنیدم سانیا با سوجوت رل زدن خوبه حداقل به من نمیچسبه بعد از ۲۰ مین رسیدیم خونه ی عمو زنگ در رو زن عموم زد که دختر عموم یعنی ا.ت باز کرد سلام کرد به من که رسید توی چشمام نگاه کرد توی چشماش غرق شدم خیلی خوشگل ترو خوش اندام تر شده بود به صدای سانیا به خودمون اومدیم
سانیا:سلام تهیونگ شی
تهیونگ:سلام
که یدفعه ای سانیا پرید بغل سوجوت
سانیا:سوجوت جونممممم
سوجوت:عشقمممم
ا.ت:اه اه اه چندشا برید یه جای دیگه از این عشق بازیا دربیارید ایششش
سانیا:حسودی میکنی اجی
ا.ت:نه خوشحالی میکنم چون یکی بلاخره پیدا شد بگیرتت
تهیونگ:منم موافقم
که ا.ت با تعجب برگشت سمت تهیونگ
ا.ت:اولین باره که داری با حرفم موافقت میکنی
تهیونگ:خب چیه بریم تو دیگه منم از این چندش بازیا خوشم نمیاد اه
م.ا:ا.ت اتاق تهیونگ رو نشونش بده
ا.ت:چشم مامان بیا بریم تهیونگ
تهیونگ:خب بریم
(اتاق تهیونگ دقیقا بغل اتاق ا.ت بود ا.ت ته سالن طبقه ی بالا اتاق داشت و تهیونگ ته سالن طبقه ی بالا سمت راست اتاق داشت)
ادامه دارد......
اسکی ممنوع ❌
۱۳.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.