ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت37
با ذوق گفت:
-وایییی جدی میگی؟!
مرسی!!!
+خب اینجا چیکار میکنی؟!
هول شده گفت:
-نمیدونم!! کجا باید برم؟!
وای آهو من اولین خاستگارمه بلد نیستم که!!
با خنده گفتم:
+برو تو آشپزخونه!!
واست خاستگار اومده!!!
باید چایی ببری واسشون!!
دستمو گرفت و گفت:
-میشه توام بیای؟!
تورو خدا من تنهایی یه طوریمه!!
به لباسای کهنه ی تنم اشاره کردم و گفتم:
+راستش روم نمیشه با این لباس بیام جلوی مهمونا!!!
دوباره اون ذات بدجنس بودنش گل کرد و گفت:
-خاستگار تو نیست که خاستگار منه!!
نیاز نیست تو خودتو ترگل ورگل کنی...
آهی کشیدم و سری تکون دادم و رو تخت نشستم که با شنیدن صدای مهمونا که اومده بودن داخل خونه خجسته دستپاچه گفت:
-وای من چیکار کنم؟!
بی تفاوت گفتم:
+برو پیش مامان دیگه!!
همونجا بمون تا وقتی حرفاشون تموم شد،بهت بگن چایی ببری واسشون!!
خجسته اومد داخل آینه و خودش نگاه کرد و دستی به سر و روش کشید و از اتاق رفت بیرون!!!
#پارت37
با ذوق گفت:
-وایییی جدی میگی؟!
مرسی!!!
+خب اینجا چیکار میکنی؟!
هول شده گفت:
-نمیدونم!! کجا باید برم؟!
وای آهو من اولین خاستگارمه بلد نیستم که!!
با خنده گفتم:
+برو تو آشپزخونه!!
واست خاستگار اومده!!!
باید چایی ببری واسشون!!
دستمو گرفت و گفت:
-میشه توام بیای؟!
تورو خدا من تنهایی یه طوریمه!!
به لباسای کهنه ی تنم اشاره کردم و گفتم:
+راستش روم نمیشه با این لباس بیام جلوی مهمونا!!!
دوباره اون ذات بدجنس بودنش گل کرد و گفت:
-خاستگار تو نیست که خاستگار منه!!
نیاز نیست تو خودتو ترگل ورگل کنی...
آهی کشیدم و سری تکون دادم و رو تخت نشستم که با شنیدن صدای مهمونا که اومده بودن داخل خونه خجسته دستپاچه گفت:
-وای من چیکار کنم؟!
بی تفاوت گفتم:
+برو پیش مامان دیگه!!
همونجا بمون تا وقتی حرفاشون تموم شد،بهت بگن چایی ببری واسشون!!
خجسته اومد داخل آینه و خودش نگاه کرد و دستی به سر و روش کشید و از اتاق رفت بیرون!!!
۱.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.