رمان ماهک پارت 187
#رمان_ماهک #پارت_187
دستمو به ضریح گرفتم و سرمو چسبوندم بهش و از ته قلبم از خدا خواستم که هرچی که به خیر و صلاحمه پیش بیاد.
بعد از کلی توی هواپیما بودن و ترس و استرس و حال بد بالاخره رسیدیم خونه و یکراست رفتم سرگوشیمو به ترانه پیام دادم:
سلام تری حالت خوبه؟ ببین یچیزی شده چن روزه یه شماره ناشناس هی پیام میداد و زنگ میزد و من فکر میکردم که تویی چون فقط تو شمارمو داری...
ولی امروز که با همین تصور تلفنش رو جواب دادم در کمال تعجب دیدم عمومه و چون ارش همون موقه سر سید مجبور شدم قطش کنم.
الان ارش نمیدونه که من با عموم حرف زدم حتی نمیدونه که اون خط جدیدمو داره من هم میترسم که بهش بگم هم نمیخام ناراحت شه و واقعا نمیدونم چکار کنم.
از طرفی اگر بهش بگم ممکنه عصبانی شه و برخورد بدی با عمو داشته باشه و از طرفی اگر بهش نگم و خودس بفهمه هم ممکنه نسبت بمن بی اعتماد شه و الان به شدت استرس دارم.
چیزی طول نکشید که ترانه جواب داد:
سلام ماهک خوبم ولی ظاهرا تو خوب نیستی ببین عزیزم اصلا نترس توهم بنظر من چیزی به ارش نگو اون هم نمیفهمه چون عموت بچه که نیس که قطعا بهش نمیگه که به تو زنگ زده.
و اگر خودت چیزی نگی هم اون چیزی نمیفهمه پس بنظر من کلا بروی خودت نیار و چیزی نگو بهش نهایتا هم اگر فهمید بهش توضیح میدی که چرا بهش نگفتی اما خیالت راحت اون نمیفهمه.
پس خودتو اذیت نکن، ببینم ماهک تصمیمتو گرفتی که با ارش میمونی یا برمیگردی خونه؟
با دیدنش اخرین پیامش اهی کشیدم و واسش نوشتم:
ترانه دقیقا مشکلم همینه که نمیتونم تصمیم بگیرم از طرفی نمیخوام عمو و زن عمو رو ناراحت و ناامید کنم از طرفی هم ارشو دوست دارم.
اما ببین یچیزی هم هست اگر من برم خونه اونا تا اخر عمر کنارمن و حمایتم میکنن اما اگه با ارش موندم و دوباره شد مثل قبل و باهام بدرفتاری کرد کتکم زد و خلاصه منو نخواست چکار کنم تازه دیگه اون موقه عمو و زن عمو هم نمیخوانم.
چند دقیقه بعد ترانه نوشت: ببین ماهک باید مفصل درموردش حرف بزنیم فعلا بش فکر نکن اون قضیه روهم به ارش نمیخواد بگی باز جنگ و جدل میشه ولش کن.
حالا که به ترانه گفته بودم یکم فکرم ازاد شده بود نفس عمیقی کشیدم و پیش خودم گفتم اره ولش کن چیزی بهش نمیگم.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دستمو به ضریح گرفتم و سرمو چسبوندم بهش و از ته قلبم از خدا خواستم که هرچی که به خیر و صلاحمه پیش بیاد.
بعد از کلی توی هواپیما بودن و ترس و استرس و حال بد بالاخره رسیدیم خونه و یکراست رفتم سرگوشیمو به ترانه پیام دادم:
سلام تری حالت خوبه؟ ببین یچیزی شده چن روزه یه شماره ناشناس هی پیام میداد و زنگ میزد و من فکر میکردم که تویی چون فقط تو شمارمو داری...
ولی امروز که با همین تصور تلفنش رو جواب دادم در کمال تعجب دیدم عمومه و چون ارش همون موقه سر سید مجبور شدم قطش کنم.
الان ارش نمیدونه که من با عموم حرف زدم حتی نمیدونه که اون خط جدیدمو داره من هم میترسم که بهش بگم هم نمیخام ناراحت شه و واقعا نمیدونم چکار کنم.
از طرفی اگر بهش بگم ممکنه عصبانی شه و برخورد بدی با عمو داشته باشه و از طرفی اگر بهش نگم و خودس بفهمه هم ممکنه نسبت بمن بی اعتماد شه و الان به شدت استرس دارم.
چیزی طول نکشید که ترانه جواب داد:
سلام ماهک خوبم ولی ظاهرا تو خوب نیستی ببین عزیزم اصلا نترس توهم بنظر من چیزی به ارش نگو اون هم نمیفهمه چون عموت بچه که نیس که قطعا بهش نمیگه که به تو زنگ زده.
و اگر خودت چیزی نگی هم اون چیزی نمیفهمه پس بنظر من کلا بروی خودت نیار و چیزی نگو بهش نهایتا هم اگر فهمید بهش توضیح میدی که چرا بهش نگفتی اما خیالت راحت اون نمیفهمه.
پس خودتو اذیت نکن، ببینم ماهک تصمیمتو گرفتی که با ارش میمونی یا برمیگردی خونه؟
با دیدنش اخرین پیامش اهی کشیدم و واسش نوشتم:
ترانه دقیقا مشکلم همینه که نمیتونم تصمیم بگیرم از طرفی نمیخوام عمو و زن عمو رو ناراحت و ناامید کنم از طرفی هم ارشو دوست دارم.
اما ببین یچیزی هم هست اگر من برم خونه اونا تا اخر عمر کنارمن و حمایتم میکنن اما اگه با ارش موندم و دوباره شد مثل قبل و باهام بدرفتاری کرد کتکم زد و خلاصه منو نخواست چکار کنم تازه دیگه اون موقه عمو و زن عمو هم نمیخوانم.
چند دقیقه بعد ترانه نوشت: ببین ماهک باید مفصل درموردش حرف بزنیم فعلا بش فکر نکن اون قضیه روهم به ارش نمیخواد بگی باز جنگ و جدل میشه ولش کن.
حالا که به ترانه گفته بودم یکم فکرم ازاد شده بود نفس عمیقی کشیدم و پیش خودم گفتم اره ولش کن چیزی بهش نمیگم.
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۹۸.۲k
۲۳ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.