عشق اغیشته به خون

( عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۵۴

بوسه امروز

نیم ساعتی بدون حرف در سکوت قدم میزدن .. همچنین تنها صدا پرنده ها به گوش میخورد .. میون‌شی با دیدن گل آبی رنگ تند خم شد و نسبت باعث باد کردن دامنش میشد : وای آقای جیمین ببینید .. چه خوشگله
جیمین کنارش گنگ نشست و آروم گفت : ببخشید اسمشو نمیدونم وگرنه بهت میگفتم .. دخترک ذوق کرد و تند گفت : خیلی دوست دارم بدونم انگار کیک خامه ای آبیه
جیمین ریز خندید و بلند شد میون‌شی گلش را به دست گرفت سپس همراه جیمین پا قدم شد.. امروز حال میون‌شی کمی بهتر شده بود البته دور از بقیه .. قدم های با ذوق برمی‌داشت و به پر به پر میکرد مثل دختر چند ماه ای که تازه روی پاهایش ایستاده باشه .. یکی پس از دیگری پاهایش را جلو می‌برد و پریدن خواستی را انجام میداد این باعث لبخند جیمین شد و بلند گفت : آروم نیوفتی ... میون‌شی
میون‌شی تند چرخید سمت جیمین و ایستاد تا جیمین بهش برسد .. همانند جلو جیمین ایستاده بود و گام های از پشت برمی‌داشت جیمین به این قدم دخترک خندید : اینجوری نرو سرم گیچ میره
میون‌شی لبخند زد : دوست دارم اینجوری برم .. خوب..
جیمین : خیلی بچه ای میدونستی
میون‌شی اخم کرد و تند گفت : خوشم نمیاد بگی ..بچمـ.. ناخودآگاه پاض گیر کرد و ناخواسته نزدیک بود بر روی زمین میخ‌کوب بشود .. ولی دست جیمین زرنگ تر بود و دور کمر میون‌شی حلقه شد ..
با چشم های تندش زل زد به چشم های صبورانه جیمین ریز خندید : ممنون
جیمین ابرو بالا انداخت سپس محکم تر کمر دخترک را به خودش نزدیک کرد و آروم گفت : وقتی میبخشتم که دیگه اینجوری راه نری...
میون‌شی خندید و چیز دیگری نگفت لحظه ای برق نگاه هر دو در نگاه هم بودن .. میون‌شی گلویش را تازه کرد و این سخنی بود که " میشه ولم کنی " ریشه افکار جیمین پراکنده شد سپس آروم خم بودن میون‌شی را صاف کرد سپس گلویش را تازه کرد .. میون‌شی تند کنار درخت ای نشست و آروم. دستش را روی چمن ها کشید : نزدیک بود بخورم زمین ..
جیمین روی زمین کنارش نشست سپس به اطراف نگاه کرد میون‌شی همچنین سکوت کرده بود و در اعماق افکارش فرو رفته بود ،
جیمین آروم گفت : به چی فکر می‌کنی .. ؟
میون‌شی آروم نگاهش کرد و لبخند غمگینی زد سپس چشم به چمنان خیره : من دیروز صبح خیلی خیلی عصبانی شد .. خیلی ..
جیمین آروم نگاهش کرد میون‌شی غمگین ادامه داد : دلم خیلی گرفت تا حدی که تو حموم وایسادم فقد ... یعنی فقد دلم رو خودم سوخت ... چون هیچ کسو نداشتم که کنارم باشه ..
بغض غریبی به گلوش چنگ زد التماس مانند اشک ریختن....
جیمین دستش را روی شانه میون‌شی گذاشت و کمی به خودش نزدیکش کرد و ازش درخواست آغوش اش را داد ..
دیدگاه ها (۵۰)

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۵میون‌شی تقلا ای نکرد و آروم سرش ر...

پارت ۱۵۶جیمین به این کیوت بودن اش خندید سپس کمی نزدیک اش شد ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۲تهیونگ پلک زد و نگاهش در کاسه چشم...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۱مادر بزرگ با لبخند گفت : داماد می...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۶ 。☬⁠。⁠)⁩جان آ...

شب دردناک 🥀🥀 فصل ۴ 🥀🥀 پارت ۹ 🥀حالا امدا پاهایش را سوست کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط