خانم خونه

خواب دیدم... بعضی خوابها آنقدر شیرینند که آدم دلش نمی‌خواهد هرگز بیدار شود...
خواب دیدم کله سحر شده و تو خوابیده ای هنوز...
آرام و بی سر و صدا از روی تخت پایین می آیم. پاورچین پاورچین از اتاق بیرون میروم. چایی را دم میگذارم تا آماده شود از آقا رضا دوتا بربری داغ میخرم. نگاه میکنم. هنوز خوابی... صبحانه را که آماده میکنم و لباسهای رسمی ات را مرتب روی جالباسی آویزان میکنم دیگر تقریبا کاری نمانده...
لبه تخت مینشینم که غلتی میزنی... موهایت بهم ریخته...
حالا دیگر نزدیک ساعت بیدار باش است...
آرام نزدیک صورتت میشوم... صدایت میزنم...
تکان میخوری اما هنوز خوابی...
پيشانی ات را میبوسم. چشمهایت باز می‌شود و انگار صبح تازه سر زده برای من...
_ دیر ميشود... بلند شو... امروز روز مهمی داری... تا تو دوش بگیری املت هم آماده است...
میخندی...
صبحم بخیر میشود...
از خواب بیدار میشوم...
#صبحت_بخیر_عزیزدلم
#صبحانه
#صبحانه_ایرانی
#عاشقانه #عشق #خاص
دیدگاه ها (۳)

چیزی برای پنهان‌کردن نداشتم

بغض

عاشق توأم

چه بی تابانه میخواهمت

پارت ۷آنچه گذشت: رفتم توی اتاقم که.....نشستم روی تخت و به فک...

فصل دوم رمان برادر های ناتنی من پارت اول: بعد از اون شب ات ح...

عشق چیز خوبیه پارت ۷ که یهو جونگکوک اومد توی اتاق هی نزدیک و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط