vimin
Part 36🖤
تهیونگ مکالمش با سونگ هو تموم شد...
داشت تقلا میکرد که فهمید یه چاقو همراه خودش داره...
همون طور که دو تا دست داشت به هم
بسته بود چاقو رو برداشت و برعکس کرد..
سعی کرد چاقو رو به طنابهایی که به دستش بسته بود بکشه و بازشون کنه...
بعد از گذشت پنج دقیقه با تلاش هاش تونستم بالاخره طنابا رو وا کنم ولی با صدای باز شدن در آهنی سرشو بالا اورد
دستاش باز شده بود میتونست همون موقع فرار کنه ولی منتها دست نگه داشت و منتظر شد رئیس باند بیاد
تهیونگ همون جور روی زانو نشست و سرشو پایین انداخت..
دستاشون جوری پشتش گرفت که انگار هنوز بستس..
¢خب خب ... ببین کی اینجاس..
جاسوس جدید داریم؟!
این یارو همونیه توی کشتی با تهیونگ دعواش شد و جیمین و دزدید و الان دوباره با تهیونگ روبرو میشه
تهیونگ خودشو به بیهوشی زده بود..
و جوابی بهش نمیداد..
یارو با دستاش چونه تهیونگو گرفت و بالا اورد تا مشتی به صورتش بزنه ولی تهیونگ بلند شد و مثل قبل مشتشو با دستاش گرفت...
یارو شکه شده بود... تهیونگ که سرشو بالا اورد یارو پشماش ریخت..
یکم با هم در گیر شدن و همو کتک زدن...
تهیونگ داشت اون یارو رو در حد مرگ کتک میزد که بادیگاردای یارو رسیدن و تهیونگو پرت کردن اونور و رییسشونو بلند کردن...
به زور تهیونگ و گرفتن و اونو به صندلی گوشه انبار بستن...
تهیونگ آلفای اصیل بود...
و کاملا وحشی شده بود...
انقد کنترل خودشو از دست داده بود که نفس نفس میزد و چشماش آبی شده بودن...
یارو نگاهی که سرشار از ترس بود به تهیونگ کرد و کت خاکیشو از روی زمین برداشت و انگشتشو روبروی تهیونگ گرفت و گفت..
¢زنده نمیمونی...
continues✌️
لایک و کامنت..❤️❤️
تهیونگ مکالمش با سونگ هو تموم شد...
داشت تقلا میکرد که فهمید یه چاقو همراه خودش داره...
همون طور که دو تا دست داشت به هم
بسته بود چاقو رو برداشت و برعکس کرد..
سعی کرد چاقو رو به طنابهایی که به دستش بسته بود بکشه و بازشون کنه...
بعد از گذشت پنج دقیقه با تلاش هاش تونستم بالاخره طنابا رو وا کنم ولی با صدای باز شدن در آهنی سرشو بالا اورد
دستاش باز شده بود میتونست همون موقع فرار کنه ولی منتها دست نگه داشت و منتظر شد رئیس باند بیاد
تهیونگ همون جور روی زانو نشست و سرشو پایین انداخت..
دستاشون جوری پشتش گرفت که انگار هنوز بستس..
¢خب خب ... ببین کی اینجاس..
جاسوس جدید داریم؟!
این یارو همونیه توی کشتی با تهیونگ دعواش شد و جیمین و دزدید و الان دوباره با تهیونگ روبرو میشه
تهیونگ خودشو به بیهوشی زده بود..
و جوابی بهش نمیداد..
یارو با دستاش چونه تهیونگو گرفت و بالا اورد تا مشتی به صورتش بزنه ولی تهیونگ بلند شد و مثل قبل مشتشو با دستاش گرفت...
یارو شکه شده بود... تهیونگ که سرشو بالا اورد یارو پشماش ریخت..
یکم با هم در گیر شدن و همو کتک زدن...
تهیونگ داشت اون یارو رو در حد مرگ کتک میزد که بادیگاردای یارو رسیدن و تهیونگو پرت کردن اونور و رییسشونو بلند کردن...
به زور تهیونگ و گرفتن و اونو به صندلی گوشه انبار بستن...
تهیونگ آلفای اصیل بود...
و کاملا وحشی شده بود...
انقد کنترل خودشو از دست داده بود که نفس نفس میزد و چشماش آبی شده بودن...
یارو نگاهی که سرشار از ترس بود به تهیونگ کرد و کت خاکیشو از روی زمین برداشت و انگشتشو روبروی تهیونگ گرفت و گفت..
¢زنده نمیمونی...
continues✌️
لایک و کامنت..❤️❤️
۸.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.