vimin
Part 37🖤
ویو جیمین: چند روزی بود دیگه صدام نکرده بود... فک کنم دیگه بیخیالم شده...
همین جور داشت با خودش حرف میزد که با صدای باز شدن قفل در اتاقش گوشاش تیر شد...
؟به بنده خدا
؟رییس صدات کرده باید بری پیشش...
ویو جیمین:
ترسی توی دلم افتاد..
بدون اینکه چیزی بگم از جام بلند شدم..
جیمین توی دلش خطاب به خودش گفت..
_لعنت به سق سیاهت پارک جیمین...
جیمین بعد از پنج مین به اتاق اون مردک رسید..
ویو جیمین:
مثل همیشه با همون حوله نازک و تن پوش بود..
ولی این دفعه خشم خاصی توی چشماش بود...
به سمتش رفتم و با لحن عادی بهش گفتم
_چیکارم داری؟
به سمتم اومد..
دستشو روی شونه هام گذاشت و به زور منو روی دوتا زانو هام نشوند......
(بله عزیزانم.. جیمینو مجبور کرد براش *س* آ *ک* بزنه...)
بعد از این اتفاق جیمینو از توی اتاق پرت کرد بیرون و به با بادیگاردا دستور دار تا بندازینش توی یک جای خودش..
جیمین حالش بد بود و داشت گریه میکرد...
فقط آرزوی مرگ میکرد...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پرش زمانی به چهار روز بعد:
پنج زور بود که به تهیونگ نه غذایی می دادند نه آب ولی ...
چونکه تهیونگ آلفای اصیلی بود میتونست بدون آب و غذا حتی تو ۲ هفته دووم بیاره..
تهیونگ داشت فک میکرد که از توی اون بیسیمی که توی گوشش بود صدایی اومد..
ولی چون دعوا کرده بود داشت از گوشش میوفتاد..
/رییس رییس...
+چی میگی سونگهو..
دارم اینجا روانی میشم.. خیلی کثیفه... دلم وان خودمو میخواد...
/رییس نگاران نباشید..
زود از اونجا میاین بیرون..
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
همون یارو پشت میزش نشسته بود. و پاهاشو روی میز گذاشته بود...
داشت فک میکرد..
ویو همون یارو:
کیم تهیونگ اون برده پارک جیمینو خرید... ولی ما دزدیدیمش.....
صدرصد اون برده هه براش مهمه ... و بخاطر همون تا اینجا اومده تا اونو نجات بده..
پس صد درصد نقطه ضعفش پارک جیمینه...
اگر یه کار کنم که پارک جیمین و اونو مقابل هم قرار بدم ... میتونم با تهدید کردنش کل باندشو بدزدم...
continues✌️
لایک و کامنت..😄❤️
ویو جیمین: چند روزی بود دیگه صدام نکرده بود... فک کنم دیگه بیخیالم شده...
همین جور داشت با خودش حرف میزد که با صدای باز شدن قفل در اتاقش گوشاش تیر شد...
؟به بنده خدا
؟رییس صدات کرده باید بری پیشش...
ویو جیمین:
ترسی توی دلم افتاد..
بدون اینکه چیزی بگم از جام بلند شدم..
جیمین توی دلش خطاب به خودش گفت..
_لعنت به سق سیاهت پارک جیمین...
جیمین بعد از پنج مین به اتاق اون مردک رسید..
ویو جیمین:
مثل همیشه با همون حوله نازک و تن پوش بود..
ولی این دفعه خشم خاصی توی چشماش بود...
به سمتش رفتم و با لحن عادی بهش گفتم
_چیکارم داری؟
به سمتم اومد..
دستشو روی شونه هام گذاشت و به زور منو روی دوتا زانو هام نشوند......
(بله عزیزانم.. جیمینو مجبور کرد براش *س* آ *ک* بزنه...)
بعد از این اتفاق جیمینو از توی اتاق پرت کرد بیرون و به با بادیگاردا دستور دار تا بندازینش توی یک جای خودش..
جیمین حالش بد بود و داشت گریه میکرد...
فقط آرزوی مرگ میکرد...
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
پرش زمانی به چهار روز بعد:
پنج زور بود که به تهیونگ نه غذایی می دادند نه آب ولی ...
چونکه تهیونگ آلفای اصیلی بود میتونست بدون آب و غذا حتی تو ۲ هفته دووم بیاره..
تهیونگ داشت فک میکرد که از توی اون بیسیمی که توی گوشش بود صدایی اومد..
ولی چون دعوا کرده بود داشت از گوشش میوفتاد..
/رییس رییس...
+چی میگی سونگهو..
دارم اینجا روانی میشم.. خیلی کثیفه... دلم وان خودمو میخواد...
/رییس نگاران نباشید..
زود از اونجا میاین بیرون..
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
همون یارو پشت میزش نشسته بود. و پاهاشو روی میز گذاشته بود...
داشت فک میکرد..
ویو همون یارو:
کیم تهیونگ اون برده پارک جیمینو خرید... ولی ما دزدیدیمش.....
صدرصد اون برده هه براش مهمه ... و بخاطر همون تا اینجا اومده تا اونو نجات بده..
پس صد درصد نقطه ضعفش پارک جیمینه...
اگر یه کار کنم که پارک جیمین و اونو مقابل هم قرار بدم ... میتونم با تهدید کردنش کل باندشو بدزدم...
continues✌️
لایک و کامنت..😄❤️
۷.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.