جرعهایازتو

╭────────╮
‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌
╰────────╯
جـرعــه‌ای‌از‌تــو¹⁰
یورا برگه رو گرفت روی شمع و برگه شروع کرد به سوختن.
لحظه ای بعد چیزی جز خاکستر از برگه باقی نمونده بود.
دستمو گذاشتم روی صورتم و گفتم:الان خوناشام شدم؟
یورا آروم خندید و گفت:انقدر زود که اتفاق نمیوفته
به نور شمع خیره شدم و گفتم:اگه جونگ کوک بفهمه چی میشه؟
جواب داد:نمیدونم،تو هنوزم طعمه اونی فقط دیگه نمیتونه بوی خونتو حس کنه و هیپنوتیزمت کنه
یه جورایی خوب شد.
اون دیگه نمیتونه گولم بزنه تا خونمو بچشه.
یورا از روی صندلی بلند شد و گفت:راستی،باید بهت یه لباس بدم(لباس اسلاید دوم)،باید کامل مثل یه خوناشام باشی،از این به بعد باید روز ها بخوابی و شب بیدار بمونی و مثل یه خوناشام رفتار کنی،توی کتاب نوشته شده بود بعد چند دقیقه شروع به تغییر میکنی،بهتره بری و بخوابی
بلند شدم و گفتم:باشه
یکی از شمع ها رو برداشت و بقیه رو فوت کرد.
دستمو گرفت و گفت:و یادت باشه،از خورشید دوری کن
وارد اتاقم شدم و روی تخت دراز کشیدم.
لباسی که یورا داده خیلی تنگه و یکم اذیتم می‌کنه.
خیلی خوابم میاد،حتما بخاطر طلسمه.
بدون اینکه خودم متوجه بشم به عالم بی خبری رفتم..

صدای جیر جیرک..
صدای خش خش چوب..
این حس عجیب چیه؟
چشمامو باز کردم و به اطرافم نگاه کردم.
همه جا تاریکه.
از تخت رفتم پایین،به سمت پنجره رفتم و پرده رو کشیدم کنار.
ماه امشب چقدر قشنگه.
یهو چشمم افتاد به انعکاس چهرم توی شیشه پنجره.
صورتی سفید،به رنگ برف،چشمای سرخ رنگ و خمار،لب هایی به سرخی گل رز و موهایی به سیاهی شب.
سریع چند قدم از پنجره دور شدم.
طلسم..طلسم اثر کرده.
صدای قدم های یکی توی گوشم پیچید.
خوناشاما حس شنوایی فوق العاده‌ای دارن،برای همینه که همه‌ی صدا های اطرافو میتونم بشنوم.
نکنه صدای قدم های جونگ کوکه؟...

#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#جرعه_ای_ازتو#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
دیدگاه ها (۰)

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط