Devil or Angel⁷⁰
Devil or Angel⁷⁰
شش ماه بعد
ا/ت: رسیدیم؟
کوک: اره بهت خوش گذشت
ا/ت: عادت کرده بودم بهش
کوک: نزاشتی سیسمونی هم اونجا بخریم
ا/ت: همینجا خرید میکنیم
کوک: بریم خونه پیش جانگمی
ا/ت: اره دلم براشون تنگ شده
کوک: چشم
رفتیم خونه
سویون: زندایی جون
ا/ت: سلام عزیزم خوبی
سویون: ممنون
جانگمی: خوش اومدید
یونا: سلام
ا/ت: سلام تو کی اومدی؟
یونا: دیروز
ا/ت: بابات دیگه خوبه؟
یونا: اره ممنون تو خوبی؟
ا/ت: اره منم خوبم
کوک: ا/ت یه لحظه بیا
ا/ت: جانم
کوک: یه ماه دیگه بیشتر نمونده هم میسو بدنیا بیاد هم منو یونا از هم جدا شیم منم خیلی وقته نبودم خیلی کار دارم شاید شبانه روز و توهم نمیتونی تنها باشی همینجا بمونیم
ا/ت: باشه
لیون: میجون هم تازه زنگ زدم گفتن الان میان
ا/ت: ممنون که زنگ زدی
پ: چطوری عروس
ا/ت: ممنون پدرجان
م.ک: سلام
ا/ت: سلام
کوک: خب تو اینجا بمون من برم
ا/ت: از راه اومدی خسته نیستی؟
کوک: نه تو برو استراحت کن
ا/ت: باشه
یک هفته بعد
یونا
م: چیکار میخوای کنی؟
یونا: فقط کافی کمی صبر کنی
م: حتما صبر میکنم ولی سریع کارتو انجام بده
یونا: حتما این شش ماه الکی صبر کردم سلنا هم خودم از خارج اوردم اینجا و تو اون مهمونی ولی اینا چرا از هم جدا نمیشن؟
م: با این نقشه ای که دارم حتما میشن
یونا: یه ماه دیگه بیشتر فرصت نداریم همین امروز تمومش میکنم
م: افرین
ا/ت: صبح بخیر
یونا: ا/ت جون بیدار شدی صبح بخیر
کوک:ا/ت من دیگه میرم برای غذا هم اینجا نیستم ولی شب میام بریم خرید
ا/ت: باشه
چند ساعت بعد
ا/ت
یونا: بیاید غذا بخورید
جانگمی: سویون مامان بیا
م: بیا ا/ت جان بیا بخور تو باید خوب بخوری بخاط بچت
ا/ت:ممنون
یونا: نوش جان
جانگمی: زن داداش میتونی بخوری اگه نمیخوای تا یه غذا دیگه برات درست کنم
ا/ت: نه ممنون همینو میخورم
جانگمی: باشه
#فیک
#سناریو
شش ماه بعد
ا/ت: رسیدیم؟
کوک: اره بهت خوش گذشت
ا/ت: عادت کرده بودم بهش
کوک: نزاشتی سیسمونی هم اونجا بخریم
ا/ت: همینجا خرید میکنیم
کوک: بریم خونه پیش جانگمی
ا/ت: اره دلم براشون تنگ شده
کوک: چشم
رفتیم خونه
سویون: زندایی جون
ا/ت: سلام عزیزم خوبی
سویون: ممنون
جانگمی: خوش اومدید
یونا: سلام
ا/ت: سلام تو کی اومدی؟
یونا: دیروز
ا/ت: بابات دیگه خوبه؟
یونا: اره ممنون تو خوبی؟
ا/ت: اره منم خوبم
کوک: ا/ت یه لحظه بیا
ا/ت: جانم
کوک: یه ماه دیگه بیشتر نمونده هم میسو بدنیا بیاد هم منو یونا از هم جدا شیم منم خیلی وقته نبودم خیلی کار دارم شاید شبانه روز و توهم نمیتونی تنها باشی همینجا بمونیم
ا/ت: باشه
لیون: میجون هم تازه زنگ زدم گفتن الان میان
ا/ت: ممنون که زنگ زدی
پ: چطوری عروس
ا/ت: ممنون پدرجان
م.ک: سلام
ا/ت: سلام
کوک: خب تو اینجا بمون من برم
ا/ت: از راه اومدی خسته نیستی؟
کوک: نه تو برو استراحت کن
ا/ت: باشه
یک هفته بعد
یونا
م: چیکار میخوای کنی؟
یونا: فقط کافی کمی صبر کنی
م: حتما صبر میکنم ولی سریع کارتو انجام بده
یونا: حتما این شش ماه الکی صبر کردم سلنا هم خودم از خارج اوردم اینجا و تو اون مهمونی ولی اینا چرا از هم جدا نمیشن؟
م: با این نقشه ای که دارم حتما میشن
یونا: یه ماه دیگه بیشتر فرصت نداریم همین امروز تمومش میکنم
م: افرین
ا/ت: صبح بخیر
یونا: ا/ت جون بیدار شدی صبح بخیر
کوک:ا/ت من دیگه میرم برای غذا هم اینجا نیستم ولی شب میام بریم خرید
ا/ت: باشه
چند ساعت بعد
ا/ت
یونا: بیاید غذا بخورید
جانگمی: سویون مامان بیا
م: بیا ا/ت جان بیا بخور تو باید خوب بخوری بخاط بچت
ا/ت:ممنون
یونا: نوش جان
جانگمی: زن داداش میتونی بخوری اگه نمیخوای تا یه غذا دیگه برات درست کنم
ا/ت: نه ممنون همینو میخورم
جانگمی: باشه
#فیک
#سناریو
۴۲.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.