Devil or Angel⁷²
Devil or Angel⁷²
یونا
بیمارستان بودیم زنگ زدم به جونگکوک
کوک: الو
یونا: الو الو جونگکوک
کوک: چیشده؟
یونا: ا/ت حالش بده ما بیمارستانیم سریع بیا
گوشیو قطع کردم
م: بهش گفتی؟
یونا: اره گفتم
جانگمی: چیشده؟
یونا: تو اینجا چیکار میکنی؟
جانگمی: نگهبان خونه گفت اومدید اینجا ا/ت کجاست؟
یونا: صبر کن بیهوشه
سویون: مامانی چیشده؟
جانگمی: نمیدونم بیا بشینیم
یک ساعت بعد
میجون: دکترا چیزی نگفتن
کوک: نه هنوز صب کن یونا دقیقا چی شده؟
یونا: من پایین بودم یه صدایی شنیدم رفتم بالا دیدم ا/ت افتاده رو زمین
م: اره منم اونجا بودم خیلی ترسیده بودیم نمیدونستیم چیکار کنیم
پ: چیزی نشده حتما سرگیجه ای چیزی بوده همین
کوک: امیدوارم
🧑🏻⚕️: شما همراه خانم یانگ هستید
کوک: بله من زنشم یعنی زنمه چیشده تروخدا بگید
🧑🏻⚕️: خانم یانگ که خوبه
کوک:خب بهوش اومده؟
🧑🏻⚕️: اره
کوک: خانم چیزی شده؟
🧑🏻⚕️: من متاسفم خانم یانگ بچشون رو از دست دادن
کوک: چی؟ تو که گفتی خوبه؟
🧑🏻⚕️: خانم یانگ گفتم بچرو نگفتم تا چند ساعت دیگه هم امادش میکنیم برا عمل
کوک: عمل چی؟
🧑🏻⚕️: بچه که نمیتونه همونجا بمونه
کوک: یه لحظه خانم این واقعیه؟
🧑🏻⚕️: اقای محترم مگه من با کسی شوخی دارم؟
کوک: خوب بود که
🧑🏻⚕️: دچار مسمویت شده من واقعا متاسفم
کوک: 😔
جانگمی: داداش بیا بشین
کوک: دست به من نزن میخوام برم بیرون یکی هم نمیاد میخوام تنها باشم
یونا: من واقعا متاسفم باید بیشتر حواسمو جمع میکردم
کوک: تو یکی دهنتو ببند
رفتم بیرون
#فیک
#سناریو
یونا
بیمارستان بودیم زنگ زدم به جونگکوک
کوک: الو
یونا: الو الو جونگکوک
کوک: چیشده؟
یونا: ا/ت حالش بده ما بیمارستانیم سریع بیا
گوشیو قطع کردم
م: بهش گفتی؟
یونا: اره گفتم
جانگمی: چیشده؟
یونا: تو اینجا چیکار میکنی؟
جانگمی: نگهبان خونه گفت اومدید اینجا ا/ت کجاست؟
یونا: صبر کن بیهوشه
سویون: مامانی چیشده؟
جانگمی: نمیدونم بیا بشینیم
یک ساعت بعد
میجون: دکترا چیزی نگفتن
کوک: نه هنوز صب کن یونا دقیقا چی شده؟
یونا: من پایین بودم یه صدایی شنیدم رفتم بالا دیدم ا/ت افتاده رو زمین
م: اره منم اونجا بودم خیلی ترسیده بودیم نمیدونستیم چیکار کنیم
پ: چیزی نشده حتما سرگیجه ای چیزی بوده همین
کوک: امیدوارم
🧑🏻⚕️: شما همراه خانم یانگ هستید
کوک: بله من زنشم یعنی زنمه چیشده تروخدا بگید
🧑🏻⚕️: خانم یانگ که خوبه
کوک:خب بهوش اومده؟
🧑🏻⚕️: اره
کوک: خانم چیزی شده؟
🧑🏻⚕️: من متاسفم خانم یانگ بچشون رو از دست دادن
کوک: چی؟ تو که گفتی خوبه؟
🧑🏻⚕️: خانم یانگ گفتم بچرو نگفتم تا چند ساعت دیگه هم امادش میکنیم برا عمل
کوک: عمل چی؟
🧑🏻⚕️: بچه که نمیتونه همونجا بمونه
کوک: یه لحظه خانم این واقعیه؟
🧑🏻⚕️: اقای محترم مگه من با کسی شوخی دارم؟
کوک: خوب بود که
🧑🏻⚕️: دچار مسمویت شده من واقعا متاسفم
کوک: 😔
جانگمی: داداش بیا بشین
کوک: دست به من نزن میخوام برم بیرون یکی هم نمیاد میخوام تنها باشم
یونا: من واقعا متاسفم باید بیشتر حواسمو جمع میکردم
کوک: تو یکی دهنتو ببند
رفتم بیرون
#فیک
#سناریو
۲۷.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.