فیک زندگی با بنگتن

فیک زندگی با بنگتن
پارت ۷
روز عمل رسید وارد اتاق عمل شدم و بیهوشم کردن بعد از اینک عمل تموم شد بعد چند ساعت بهوش اومدم اما...
جین:ات چشاشو باز کرد (اشک شوق)
ات:تو...کی...هستی ؟!!!
دکتر اومد
دکتر:مایعنش کردم با سی تی اسکنی ک از سرش کردیم احتمال یکی از اون اتفاقا زیاد بود اونم فراموشی
جین یقه دکترو گرفته بود توی دستش
جین:چیکارش کردی
اومد سمت من
جین:منو یادت بیار منم برادرت جینم
ی تصویری خیلی تاری اومد توی ذهنم چیزی یادم نیومد
ات:داداشم چرا یادم نمیاد تورو دکتر سرم درد میکنه
دکتر:بخاطر عمل سختیه ک داشتی
دکتر رفت بچ ها اومدن پیشم
کوک:جین چی شده
جین:منو یادش نمیاد(گریه)
نامجون:جین یادش میاد فقط ب زمان نیاز داره
شوگا:ینی مارو نمیشناسی الان ات
ات:هیچکدومتون یادم نمیاد میخام از اینجا برم
جیمین:میری دختر صب داشته باش
جیهوپ: جین کنارت میمونیم قوی باش
وی: ببین ۳ روز وقت داری برادرتو ب یاد بیاری اوکی
ات:سرم درد میکنه ولم کنید (گریه)
ی روز بعد مرخص شدم و همراه بچ ها برگشتیم خونه از اینک احساس غریبی میکردم خیلی بدم میومد بیشتر بچ ها ضربه میخوردن تا خدم
(خب خب چخبرا جیگرا هم فیک زندگی با بنگتن رو ب پایانه هم فیک زندگی با ماکان )
دیدگاه ها (۱)

فیک زندگی با ماکان پارت آخرچند هفته کذشت تا رهام کامل خوب شد...

فصل دو زندگی با بنگتن میخاین؟!

فیک زندگی با ماکان پارت ۷سارا:امیرآقا و آقا یاشار اینم رهامت...

فیک زندگی با بنگتن پارت ۶ صب زود با جین رفتیم دکتر و آزمایش ...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط