فیک زندگی با ماکان
فیک زندگی با ماکان
پارت آخر
چند هفته کذشت تا رهام کامل خوب شد یاشار ب جای برادر عروس توی شب خاستگاری کنار دوستی بود تا اینک شب خاستگاری رسید بابا و مامان و رهام اومدن منم با دیدنشون احساس بغض بهم دست داد دوستی در و باز کرد تعارف زد بیان داخل خانواده با یاشار توی حال نشستن و من توی آشپز خونه دوستی اومد
دوستی:سارا نمیایی
سارا:ن چایی و ببر
رفت و منم از توی آشپز خونه نگاهشون میکردم محض رفع دلتنگی رهام اسلاح کرده بود شبی بچ ها بود ی لبخند پر از بغض زدم چ کوت شیکی پوشیده بود بلاخرع رفتن توی اتاق منم یواشکی رفتم توی اتاق
سارا:مزاحم نمیخایین
رهام:بیا داخل خوشگلم (لبخند بغضی)
دوستی:بیا
ی گوشه نشستم
سارا:خب حرف بزنید من گوش نمیدم فک کنید من نیستم راحت باشین
رهام:برادرتو بغل نمیکنی ؟!(بغض)
سارا:الان وقتش نیس بله رو ک گرفتی چشم
شروع کردن حرف زدن و منم هدفن گذاشتم و موزیک گوش دادم
حرفاشون ک تموم شد سه نفری زدیم بیرون
مامان:سارا!!!
سارا:بفرماید بشینید
بابا:سارا خدتی
سارا:بفرمایید
همه نشستن و منم پیش یاشار رو ب رو رهام نشستم
سارا:دوتا خر خوب بهم میانا (درگوشی)
یاشار:بله بله چی خر ادبتو برم بچ
سارا:ببشخید(در گوشی)
حرفاشون تموم شد و جواب بله رو گرفت مراسم عقد هم برگزار کردیم و آخر شب رفتن
پایان (بریم واسه فصل ۲؟!)
#ماکانبند
پارت آخر
چند هفته کذشت تا رهام کامل خوب شد یاشار ب جای برادر عروس توی شب خاستگاری کنار دوستی بود تا اینک شب خاستگاری رسید بابا و مامان و رهام اومدن منم با دیدنشون احساس بغض بهم دست داد دوستی در و باز کرد تعارف زد بیان داخل خانواده با یاشار توی حال نشستن و من توی آشپز خونه دوستی اومد
دوستی:سارا نمیایی
سارا:ن چایی و ببر
رفت و منم از توی آشپز خونه نگاهشون میکردم محض رفع دلتنگی رهام اسلاح کرده بود شبی بچ ها بود ی لبخند پر از بغض زدم چ کوت شیکی پوشیده بود بلاخرع رفتن توی اتاق منم یواشکی رفتم توی اتاق
سارا:مزاحم نمیخایین
رهام:بیا داخل خوشگلم (لبخند بغضی)
دوستی:بیا
ی گوشه نشستم
سارا:خب حرف بزنید من گوش نمیدم فک کنید من نیستم راحت باشین
رهام:برادرتو بغل نمیکنی ؟!(بغض)
سارا:الان وقتش نیس بله رو ک گرفتی چشم
شروع کردن حرف زدن و منم هدفن گذاشتم و موزیک گوش دادم
حرفاشون ک تموم شد سه نفری زدیم بیرون
مامان:سارا!!!
سارا:بفرماید بشینید
بابا:سارا خدتی
سارا:بفرمایید
همه نشستن و منم پیش یاشار رو ب رو رهام نشستم
سارا:دوتا خر خوب بهم میانا (درگوشی)
یاشار:بله بله چی خر ادبتو برم بچ
سارا:ببشخید(در گوشی)
حرفاشون تموم شد و جواب بله رو گرفت مراسم عقد هم برگزار کردیم و آخر شب رفتن
پایان (بریم واسه فصل ۲؟!)
#ماکانبند
۳.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.