چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
چشمـٓ نقرهٰ اےٓ..
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part²
صدای بم جونگکوک،بازم اونو از خیالش بیرون کشید.
کوک:برسونمت خونه؟
من:نه.میرم بیمارستان پیش جیسو.
وقتی رسیدیم،تشکری کردم و پیاده شدم.
پرسنل بیمارستان دیگه منو میشناختن، انقد که اومده بودم.
اروم در و باز کردم که دیدم جیسو بیداره.
صدامو صاف کردم و گفتم: سلامم خشگل من! بیدارشدی؟
لبخند بیجونی زد.
جیسو:کجا بودی؟ دوروزه ندیدمت،البته اگه اون بیهوشی کننده های مزخرف رو فاکتور بگیریم.
خنده ریزی کردم.
من:وای خدایاا،تو غرغرو شدی و من نمیدونستم؟ عزیز دلم،دیگه اگه عمل بشی راحت میشی و میای ور دلم خودم.
جیسو: داداش..تو..پول عمل و جور کردی؟
آب دهنمو قورت دادم.
من: آ..آره قشنگم..یه کار خوب پیدا کردم.
جیسو:داداشییی؟ به من دروغ نگووو.هزینه عمل خیلی بالا بود که..چجوری جورش کردی؟
همونطور که به گلای توی گلدون اتاقش آب میدادم،نفس عمیقی کشیدم.
من:تو نگران نباش،مهم اینه که دیگه خوب میشی و نیاز نیست این همه درد بکشی.
جیسو: پس..تو چی؟آسم توهم خوب میشه؟
کلافه پوفی کشید و تمام فرمون هلوییش رو آزاد کرد که باعث شد جیغ جیسو بره آسمون.
جیسو: آیییی آییی خفه شدم اززز رایحه شیرینتت آیگوووووو تمومش کننن.
و جیمین با لبخند ملیح و شیطنت آمیزی بدون اینکه کاری کنه،رایحشو شیرینتر کرد.
جیسو: اصننن ولممم کننن بروو ای اییی گمشووو از اتاقممم با این رایحتتتت.
جیمین زد زیر خنده و به جیسویی نگاه کرد که صورتشو جمع کرده بود و پیف پیف میکرد.
کمی جلوی رایحشو گرفت، خم شد سمتش و پیشونیشو بوسید.
من:من میرم،اگه تونستم شب میام باشه؟
جیسو:باشه..منم خوابم میاد..
و به خاطر آرامبخش خیلی سریع چشماش بسته شد..
با بغضی که تا الان نگهش داشته بود دوباره خم شد و پیشونی خواهرشو بوسید که اشکاش روی صورت جیسو ریختن..
همینجوری که بیشتر اشک میریخت،بیشتر صورت جیسو رو بوسه بارون میکرد..چیه؟
مگه کی رو داشت؟
کی واسش مونده بود؟خواهرشو با خون دل بزرگ کرده بود..!
وقتی فقط با ۱۲سال سن،پدر و مادر ناتنیشو از دست داد،خودش موند و جیسو..
وقتی هرروز که خواهرشو به مدرسه میاورد،با اون همه تحقیر روبه رو میشد..
وقتی با همون بچه بودنش، هرجایی که فکرشو کنید کار میکرد..
ولی نمیتونست..نمیتونست خرج عمل جیسو رو که بیماری قلبیش از بچگی باهاش بود رو بده..
البته،اینم فاکتور نگیریم که خودشم آسم داشت و باید توی هفته اش،تهویه هوا رو تنفس میکرد..
تند تند اشکاشو از صورت فرشته گونه جیسو پاک کرد..خواهرش چقد معصوم بود..
اروم کیفش رو برداشت و از اتاق بیرون رفت.
هوای آزاد که بهش خورد،حالشو بهتر کرد.
هیقق بچه هام🥹
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
یآ گلٓـ زردمٰـ..؟
▹ · ————— ·𖧷· ————— · ◃
part²
صدای بم جونگکوک،بازم اونو از خیالش بیرون کشید.
کوک:برسونمت خونه؟
من:نه.میرم بیمارستان پیش جیسو.
وقتی رسیدیم،تشکری کردم و پیاده شدم.
پرسنل بیمارستان دیگه منو میشناختن، انقد که اومده بودم.
اروم در و باز کردم که دیدم جیسو بیداره.
صدامو صاف کردم و گفتم: سلامم خشگل من! بیدارشدی؟
لبخند بیجونی زد.
جیسو:کجا بودی؟ دوروزه ندیدمت،البته اگه اون بیهوشی کننده های مزخرف رو فاکتور بگیریم.
خنده ریزی کردم.
من:وای خدایاا،تو غرغرو شدی و من نمیدونستم؟ عزیز دلم،دیگه اگه عمل بشی راحت میشی و میای ور دلم خودم.
جیسو: داداش..تو..پول عمل و جور کردی؟
آب دهنمو قورت دادم.
من: آ..آره قشنگم..یه کار خوب پیدا کردم.
جیسو:داداشییی؟ به من دروغ نگووو.هزینه عمل خیلی بالا بود که..چجوری جورش کردی؟
همونطور که به گلای توی گلدون اتاقش آب میدادم،نفس عمیقی کشیدم.
من:تو نگران نباش،مهم اینه که دیگه خوب میشی و نیاز نیست این همه درد بکشی.
جیسو: پس..تو چی؟آسم توهم خوب میشه؟
کلافه پوفی کشید و تمام فرمون هلوییش رو آزاد کرد که باعث شد جیغ جیسو بره آسمون.
جیسو: آیییی آییی خفه شدم اززز رایحه شیرینتت آیگوووووو تمومش کننن.
و جیمین با لبخند ملیح و شیطنت آمیزی بدون اینکه کاری کنه،رایحشو شیرینتر کرد.
جیسو: اصننن ولممم کننن بروو ای اییی گمشووو از اتاقممم با این رایحتتتت.
جیمین زد زیر خنده و به جیسویی نگاه کرد که صورتشو جمع کرده بود و پیف پیف میکرد.
کمی جلوی رایحشو گرفت، خم شد سمتش و پیشونیشو بوسید.
من:من میرم،اگه تونستم شب میام باشه؟
جیسو:باشه..منم خوابم میاد..
و به خاطر آرامبخش خیلی سریع چشماش بسته شد..
با بغضی که تا الان نگهش داشته بود دوباره خم شد و پیشونی خواهرشو بوسید که اشکاش روی صورت جیسو ریختن..
همینجوری که بیشتر اشک میریخت،بیشتر صورت جیسو رو بوسه بارون میکرد..چیه؟
مگه کی رو داشت؟
کی واسش مونده بود؟خواهرشو با خون دل بزرگ کرده بود..!
وقتی فقط با ۱۲سال سن،پدر و مادر ناتنیشو از دست داد،خودش موند و جیسو..
وقتی هرروز که خواهرشو به مدرسه میاورد،با اون همه تحقیر روبه رو میشد..
وقتی با همون بچه بودنش، هرجایی که فکرشو کنید کار میکرد..
ولی نمیتونست..نمیتونست خرج عمل جیسو رو که بیماری قلبیش از بچگی باهاش بود رو بده..
البته،اینم فاکتور نگیریم که خودشم آسم داشت و باید توی هفته اش،تهویه هوا رو تنفس میکرد..
تند تند اشکاشو از صورت فرشته گونه جیسو پاک کرد..خواهرش چقد معصوم بود..
اروم کیفش رو برداشت و از اتاق بیرون رفت.
هوای آزاد که بهش خورد،حالشو بهتر کرد.
هیقق بچه هام🥹
۵.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.