فیک ٩٨
هرا و جونگ هی همزمان گفتند: دوبوکی!
نگاه بدی به هم کردن و کوک با خندهای گفت: آقای پارک، شما چطور؟
جیمین با لبخند گفت: من هم استیک.
کوک گفت: دوتا هم استیک.
کارکنان با تعظیم رفتند.
جونگ هی ناراحت گفت:
چرا غذایی که من خواستم رو سفارش دادی؟
هرا چیزی نگفت چون پدرش بهش چشمغره رفته بود. کوک با لبخند گفت:
جونگ هی، چه اشکالی داره؟ برای هر دو شما خوب خواهد شد. ما اینجا هستیم که شما دوتا آشتی کنید، نه؟
جونگ هی با تردید گفت: باشه.
دیگه خیلی خبری رد و بدل نشد تا اینکه غذا اومد. هر از گاهی جونگ هی چیزهایی میگفت که هرا نمیفهمید و فقط جیمین بهش چشمغره میرفت.
وقتی آخرای غذا بود، کوک بلند شد که بره سرویس بهداشتی. جونگ هی هم دنبالش رفت و جیمین دستش رو گرفت و با اخم گفت: کجا میری؟
جونگ هی با صدای آروم گفت: دستشویی دارم، از صبح نرفتم.
جیمین با لبخند گفت: قرارمون یادت نره.
جونگ هی با خم تایید کرد و به سمت دستشویی رفت.
جیمین از این فرصت استفاده کرد و گفت: عمو، اگه دوست داشتی، میتونی به بابات بگی که بیارتت خونه ما، تا با جونگ هی بازی کنی.
هرا با لبخند گفت: چشم، حتماً.
جیمین میدانست که کوک همیشه حواسش به هرا هست.
و براش محافظت گذاشته
داخل سرویس بهداشتی، جونگ هی داشت دستهایش را میشست و کوک هم کنارش بود. جونگ هی با لحن سردی گفت: هرچی اون پیرمرد خر*فت میگه باور نکن!
کوک از طرز صحبتش شگفتزده شد و پرسید: چرا، چی شده؟
جونگ هی با جدیت گفت: تو که از من باهوشتری، بهتره به این مرد زیاد اعتماد نکنیا، انگار دنبال پولت هست.
جونگ هی از سرویس بهداشتی بیرون رفت و کوک با دستهای کفی موند کف دستش
نگاه بدی به هم کردن و کوک با خندهای گفت: آقای پارک، شما چطور؟
جیمین با لبخند گفت: من هم استیک.
کوک گفت: دوتا هم استیک.
کارکنان با تعظیم رفتند.
جونگ هی ناراحت گفت:
چرا غذایی که من خواستم رو سفارش دادی؟
هرا چیزی نگفت چون پدرش بهش چشمغره رفته بود. کوک با لبخند گفت:
جونگ هی، چه اشکالی داره؟ برای هر دو شما خوب خواهد شد. ما اینجا هستیم که شما دوتا آشتی کنید، نه؟
جونگ هی با تردید گفت: باشه.
دیگه خیلی خبری رد و بدل نشد تا اینکه غذا اومد. هر از گاهی جونگ هی چیزهایی میگفت که هرا نمیفهمید و فقط جیمین بهش چشمغره میرفت.
وقتی آخرای غذا بود، کوک بلند شد که بره سرویس بهداشتی. جونگ هی هم دنبالش رفت و جیمین دستش رو گرفت و با اخم گفت: کجا میری؟
جونگ هی با صدای آروم گفت: دستشویی دارم، از صبح نرفتم.
جیمین با لبخند گفت: قرارمون یادت نره.
جونگ هی با خم تایید کرد و به سمت دستشویی رفت.
جیمین از این فرصت استفاده کرد و گفت: عمو، اگه دوست داشتی، میتونی به بابات بگی که بیارتت خونه ما، تا با جونگ هی بازی کنی.
هرا با لبخند گفت: چشم، حتماً.
جیمین میدانست که کوک همیشه حواسش به هرا هست.
و براش محافظت گذاشته
داخل سرویس بهداشتی، جونگ هی داشت دستهایش را میشست و کوک هم کنارش بود. جونگ هی با لحن سردی گفت: هرچی اون پیرمرد خر*فت میگه باور نکن!
کوک از طرز صحبتش شگفتزده شد و پرسید: چرا، چی شده؟
جونگ هی با جدیت گفت: تو که از من باهوشتری، بهتره به این مرد زیاد اعتماد نکنیا، انگار دنبال پولت هست.
جونگ هی از سرویس بهداشتی بیرون رفت و کوک با دستهای کفی موند کف دستش
۵.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.