black girl
#black_girl
#part_2
ویو ا.ت :
ا.ت : کی؟
لینا : نیم ساعت دیگه
ا.ت : اوکی
پاشدم رفتم جلو تخته وایستادم
ا.ت : خب خب دخترا گوش کنید ، قراره ما از پسرا ببریم و همچنین دخترای کلاس های دیگه
همینطور که استایلمون مشکیه
باید خیلی جدی رفتار کنیم
سعی کنین با حالت خم.ار به چشای داورا نگاه کنین فهمیدین؟
فقط کافیه یه نفر بد اجرا کنه....فکر کنم خودش میدونه چی میشه
همه تأیید کردنو لبا.ساشونو برداشتن و رفتیم به سمت اتاق پرو
من و لینا اول رفتیم داخل که
ا.ت : هییی کوان دخترا اول باید پروف کنن پس برین بیرونن
هوشی : نمیبینی دارم لبا.س عوض میکنم؟
شروع کردم به درآور.دن پیرهنم
ا.ت : منم همینطور
اونم زود پیرهنشو درآو.رد
پیرهنم درآو.ردم که پیرهنشو گرفت جلو بد.نم
از کارش تعجب کردم
هوشی : لباس.تو بپو.ش
پسرا برین بیرون دخترا پروف کنن بعد
بعد اینکه پسرا رفتن بیرون خودشم رفت
لینا اومد جلوم وایستاد
لینا : جی.غغغ دیدی چیکار کرد؟؟
دختر اون دوست دارههه
ا.ت : لینا خف.ه شو ، اون وظیفشو انجام داد ، بایدم اینکارو میکرد
خب دیگه عجله کنین باید زود بریم بیرون
میخوایم یکم تمرین کنیمم
همه رفتن بیرون به لینا هم گفتم بره
منم یکم مرتب کردم و رفتم بیرون که کوان و جلو در دیدم
─━─━─• · · ·
#part_2
ویو ا.ت :
ا.ت : کی؟
لینا : نیم ساعت دیگه
ا.ت : اوکی
پاشدم رفتم جلو تخته وایستادم
ا.ت : خب خب دخترا گوش کنید ، قراره ما از پسرا ببریم و همچنین دخترای کلاس های دیگه
همینطور که استایلمون مشکیه
باید خیلی جدی رفتار کنیم
سعی کنین با حالت خم.ار به چشای داورا نگاه کنین فهمیدین؟
فقط کافیه یه نفر بد اجرا کنه....فکر کنم خودش میدونه چی میشه
همه تأیید کردنو لبا.ساشونو برداشتن و رفتیم به سمت اتاق پرو
من و لینا اول رفتیم داخل که
ا.ت : هییی کوان دخترا اول باید پروف کنن پس برین بیرونن
هوشی : نمیبینی دارم لبا.س عوض میکنم؟
شروع کردم به درآور.دن پیرهنم
ا.ت : منم همینطور
اونم زود پیرهنشو درآو.رد
پیرهنم درآو.ردم که پیرهنشو گرفت جلو بد.نم
از کارش تعجب کردم
هوشی : لباس.تو بپو.ش
پسرا برین بیرون دخترا پروف کنن بعد
بعد اینکه پسرا رفتن بیرون خودشم رفت
لینا اومد جلوم وایستاد
لینا : جی.غغغ دیدی چیکار کرد؟؟
دختر اون دوست دارههه
ا.ت : لینا خف.ه شو ، اون وظیفشو انجام داد ، بایدم اینکارو میکرد
خب دیگه عجله کنین باید زود بریم بیرون
میخوایم یکم تمرین کنیمم
همه رفتن بیرون به لینا هم گفتم بره
منم یکم مرتب کردم و رفتم بیرون که کوان و جلو در دیدم
─━─━─• · · ·
۳.۰k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.