سرکش 18
#پارت_18
_جانگکوک
چراغا روشن شدن و به چهره جیمین نگاه کردم.. مثل یه عروسک بسته بودنش.. هیچ جایی و نمیدید و نمیشنید..
_جونگ
شروع کردم به دست زدن.. عالی بود جئون جانگکوک.. الحق که فرد نترسی هستی! هرکی بود اصلا از در تو نمیومد ولی اون پسره سرکش چی داره که تو اومدی خدا میدونه..
_جانگکوک
بهتره آزادش کنی! هرچی بخای بهت میدم..
_جونگ
هرچی؟ خب پس خودتو بهم بده!
_جانگکوک
منظورت چیه؟
_جونگ
خودتو بهم بده.. کلا ماله من باش.. برده من باش!
_جانگکوک
باید زمان بخرم تا تهیونگ بتونه جامونو پیدا کنه..من نیاز دارم که فکر کنم!
_جونگ
قبوله تا ساعت ۳ شب فکر کن!
_جانگکوک
چندنفر اومدن و جفتمونو با زنجیر بهم بستن کمرش به کمرم برخورد میکرد و خیسیه لباسش بدن منم خیس میکرد..
_جیمین
تو اومدی؟(بریده بریده)
_جانگکوک
اوم اومدم..
_جیمین
لبخندی زدم.. باورم نمیشه بخاطره من اومده باشی..
_جانگکوک
ولی اومدم.. چرا انقدر خیسی؟
_جیمین
روم آب ریختن تا از هوش نرم..دستامو یکم آزاد کردم که به دست جانگکوک خورد..
_جانگکوک
چراغا روشن شدن و به چهره جیمین نگاه کردم.. مثل یه عروسک بسته بودنش.. هیچ جایی و نمیدید و نمیشنید..
_جونگ
شروع کردم به دست زدن.. عالی بود جئون جانگکوک.. الحق که فرد نترسی هستی! هرکی بود اصلا از در تو نمیومد ولی اون پسره سرکش چی داره که تو اومدی خدا میدونه..
_جانگکوک
بهتره آزادش کنی! هرچی بخای بهت میدم..
_جونگ
هرچی؟ خب پس خودتو بهم بده!
_جانگکوک
منظورت چیه؟
_جونگ
خودتو بهم بده.. کلا ماله من باش.. برده من باش!
_جانگکوک
باید زمان بخرم تا تهیونگ بتونه جامونو پیدا کنه..من نیاز دارم که فکر کنم!
_جونگ
قبوله تا ساعت ۳ شب فکر کن!
_جانگکوک
چندنفر اومدن و جفتمونو با زنجیر بهم بستن کمرش به کمرم برخورد میکرد و خیسیه لباسش بدن منم خیس میکرد..
_جیمین
تو اومدی؟(بریده بریده)
_جانگکوک
اوم اومدم..
_جیمین
لبخندی زدم.. باورم نمیشه بخاطره من اومده باشی..
_جانگکوک
ولی اومدم.. چرا انقدر خیسی؟
_جیمین
روم آب ریختن تا از هوش نرم..دستامو یکم آزاد کردم که به دست جانگکوک خورد..
۱.۵k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.