پارت
پارت :44
برده ارباب زاده
" هر وقت کارم تموم شد میام "
یونجون بلافاصله گفت
" چرا توی بیمارستانی صدمه دیدی؟! اصلا بگو کدوم بیمارستان خودم میام پیشت "
سوبین گفت
" بیمارستان..."
یعدفه به این فکر کرد اگر الان به یونجون بگه که توی کدوم بیمارستان هست شاید یونجون بیاد و بومگیو رو ببینه این میتونه برای سوبین خوب باشه یا بد ؟
این میتونه بد باشد یونجون تازه با احساس هایش کنار آمده شاید هم نه ولی لااقل مثل قبل آنقدر ناراحت نیست و از طرفی هم سوبین نمیتونه یونجون رو دو دستی تقدیم کسی کنه که زندگیش رو به گند کشیده
و البته که تازه رابطه سوبین و یونجون به سمت پیشرفته اتفاق دیشب نمونه ای از پیشرفت باشه
" بیمارستان چی ؟!"
یونجون کلافه لب زد سوبین از افکارش بیرون آمد و گفت
" اممم من کار دارم کمی دیگه تموم میشه خودم میام دنبالت "
اگر اسم بیمارستان رو بهش بگه قطعاً اون وقتی بیاد کسی که سوبین با ماشین زده رو می خواهد ببینه و بومگیو رو میبینه و دوباره شروع بدبختی برای یونجونه و خود سوبین که نمیتونه یونجون رو با بومگیو شریک بشه
شاید بدجنسی باشه ولی سوبین دلش نمی خواست به یونجون بگه که کجاست نباید یونجون بومگیو رو ببینه با اینکه میدونه یونجون ارزوشه فقط یک بار یک بار دیگه اونو ببینه ولی این اتفاق نباید بیوفته
یونجون لب گزید
" نخیر بگو کجاست می خواهم بیام !!"
سوبین توی ذهنش دنبال بهونه ای گشت تا نظر یونجون رو عوض کنه
" گفتم نه یونجون نیاز نیست بیای "
سوبین به سمت در اتاق برگشت و دید که دکتر از اتاق امد بیرون یونجون داشت غر میزد و چیزی میگفت سوبین گفت
" بعداً تماس میگرم کار دارم "
یونجون گفت
" صبر کن قطع ن...."
هنوز حرفش تموم نشده بود که سوبین قطع کرد و به سمت دکتر حرکت کرد
" آقای دکتر مشکل جدی که نداره؟!،"
ادامه دارد ....
برده ارباب زاده
" هر وقت کارم تموم شد میام "
یونجون بلافاصله گفت
" چرا توی بیمارستانی صدمه دیدی؟! اصلا بگو کدوم بیمارستان خودم میام پیشت "
سوبین گفت
" بیمارستان..."
یعدفه به این فکر کرد اگر الان به یونجون بگه که توی کدوم بیمارستان هست شاید یونجون بیاد و بومگیو رو ببینه این میتونه برای سوبین خوب باشه یا بد ؟
این میتونه بد باشد یونجون تازه با احساس هایش کنار آمده شاید هم نه ولی لااقل مثل قبل آنقدر ناراحت نیست و از طرفی هم سوبین نمیتونه یونجون رو دو دستی تقدیم کسی کنه که زندگیش رو به گند کشیده
و البته که تازه رابطه سوبین و یونجون به سمت پیشرفته اتفاق دیشب نمونه ای از پیشرفت باشه
" بیمارستان چی ؟!"
یونجون کلافه لب زد سوبین از افکارش بیرون آمد و گفت
" اممم من کار دارم کمی دیگه تموم میشه خودم میام دنبالت "
اگر اسم بیمارستان رو بهش بگه قطعاً اون وقتی بیاد کسی که سوبین با ماشین زده رو می خواهد ببینه و بومگیو رو میبینه و دوباره شروع بدبختی برای یونجونه و خود سوبین که نمیتونه یونجون رو با بومگیو شریک بشه
شاید بدجنسی باشه ولی سوبین دلش نمی خواست به یونجون بگه که کجاست نباید یونجون بومگیو رو ببینه با اینکه میدونه یونجون ارزوشه فقط یک بار یک بار دیگه اونو ببینه ولی این اتفاق نباید بیوفته
یونجون لب گزید
" نخیر بگو کجاست می خواهم بیام !!"
سوبین توی ذهنش دنبال بهونه ای گشت تا نظر یونجون رو عوض کنه
" گفتم نه یونجون نیاز نیست بیای "
سوبین به سمت در اتاق برگشت و دید که دکتر از اتاق امد بیرون یونجون داشت غر میزد و چیزی میگفت سوبین گفت
" بعداً تماس میگرم کار دارم "
یونجون گفت
" صبر کن قطع ن...."
هنوز حرفش تموم نشده بود که سوبین قطع کرد و به سمت دکتر حرکت کرد
" آقای دکتر مشکل جدی که نداره؟!،"
ادامه دارد ....
- ۳.۳k
- ۱۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط