پارت

پارت:43
برده ارباب زاده


پسره به دکتر نگاه کرد و گفت

" چوی بومگیو "

سوبین فقط به بومیگو نگاه میکرد پس کره ی هست توی شرکت که ازش پرسیده بود بومگیو هیچ جوابی نداده بود سوبین با خودش زمزمه کرد

" چوی بومگیو ..چوی بومگیو کجا شنیدم اینو؟"

با کنجکاوی به پسر نگاه میکرد بومگیو متوجه نگاه خیره سوبین شد و سمتش برگشت سوبین نگاهش رو از بومگیو نگرفت

" چوی بومگیو؟ بومگیو!"

سوبین انگار فهمید پسره کیه چشمانش از شدت تعجب باز شد بومگیو با تمسخر گفت

" آره چوی بومگیو مشکل چیه؟!"

سوبین با لکنت گفت

" تو بومگیو هستی؟"

بومگیو با حالت عجیبی گفت

" ما هم دیگه رو میشناسیم؟"

قبل از اینکه دکتر چیزی بگه دکتر گفت

" لطفاً شما بیرون اتاق منتظر بمانید !"

سوبین نگاهش رو از بومگیو گرفت و به دکتر نگاه کرد سری تکون داد و از اتاق خارج شد سوبین در رو بست و به دیوار تکیه داد دستش رو گذاشت روی دهنش ..

" پس این عوضی بومگیوه باورم نمیشه "

سوبین از دیوار فاصله گرفت به سمت راه رو حرکت کرد اون حالا پسری رو دیده بود که رفیقش دیوانه وار عاشقش هست پس چرا الان بومگیو اینجاست نباید توی کره جنوبی می‌بود ...
انگار همش فقط یه خواب هیچی با عقل جور در نمیاد
انگار داره خواب میبینه .
توی فکر فرو رفته بود که یهدفعه موبایلش زنگ خورده
حدس زد یونجون باشه موبایلش رو از جیبش درآورد و واقعا هم یونجون بود تماس رو جواب داد و گوشی رو گذاشت رو گوشش نفس عمیقی کشید

" الووو کجای سوبین ؟!"

سوبین آب دهانش رو قورت داد و جواب داد

" نگران نباش یونجون الان تو بیمارستانم کارم تموم شد میام !!"



ادامه دارد...
دیدگاه ها (۰)

پارت :44برده ارباب زاده " هر وقت کارم تموم شد میام " یونجون ...

های چطورین خوشگلا 💜🔥امیدوارم که حالتون خوب باشه لطفاً بگید ی...

پارت :42برده ارباب زاده ...سوبین دوید سمت پسره و کنارش نشست ...

پارت :41برده ارباب زاده " متاسفم بیبی بوی بیا دنبالم کارم تم...

پارت 28

پارت 27

پارت24

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط