part 35
part 35
جونکوک
رفتم کارخونه پیشه جه چانگ
جه چانگ: باید بریم همونجا پارک جیمینم میاد
جونکوک: همه چی آماده ست همه یه افراد باید بیان نباید این نیسانگو دست کم بگیریم
جه چانگ: نگران هیچی نباش بیا بریم
جونکوک: باشه
سوار ماشین شدم و حرکت حرکت کردم سمته همون متروکه
رسیدن)
جونکوک
رسیدیم همونجا یکم دورتر وایستادیم که ما رو نبینه اون زنه و نیسانگ داشتن حرف میزدن هیمنکه میخواستم بگم حمله کنیم یهو جیمین با افرادش حمله کرد
جه چانگ: این احمق چرا همچین کاری کرد.
جونکوک: به افراد بگو که حمله کنن
ماهم بهشون ملحق شدیم و همیه افراد شونو کشتیم
(خلاصه که اینا اینجا درگیر شدن جونکوک و جیمین با همیه افرادشون افراد نیسانگو کشتن فقط نیسانگ و همون زنه موندن )
نیسانگ: ای هرزه به من خیانت کردی چطوری تونستی (با داد)
خانم کو: م من من مجبور شدم (با گریه)
جیمین: خوب کافیه تو باید با من بیای
(رو به نیسانگ)
نیسانگ : ای عوضی تو میدونی من کی هستم
خانم کو: بزارید من برم خواهش میکنم (با گریه
جیمین : تو میتونی بری
خانم کو: خیلی ممنونم (با گریه)
جونکوک: اره برو (با پوزخند)
اسلحه مو برداشتم و نشونه گرفتم سمته همونجا زنه و به مغزش شلیک کردم
جیمین: چیکار کردی
جونکوک : تو به مافیایی پس نباید انقدر دل رحم باشی
رفتم پشته نیسانگ وایستادم و با اسلحه زدم تو سرش بیهوش شد
جیمین: اینم میکشتی
جونکوک: نه فعلا لازممه اینو بیارین انبار کارخونه
رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته کارخونه
جیمین
نیسانگو بردن تویه ماشین همه رفتن سوار ماشین شدن فقط من موندم رفتم کناره همون زنه وایستادم و من معذرت میخوام من باید قاتل نیستم من مامان و بابامو پیدا کنم و بخاطر اینم هرکاری میکنم
سوار ماشین شدم و حرکت کردم ستمه و کارخونشون
(رسید)
رسیدم وکارخونش رفتم انباری نیسانگو رویه صندلی بسته بودن رفتم پیش شون
جونکوک: بهشوشش بیار (روبه جه چانگ)
جه چانگ: باشه
یه سطل آب ریختم روش
نیسانگ: چه مرگتونه (با نفس نفس)
جیمین
بت عصبانیت رفتم سمتش و از یقه گرفتمش
بگو کی مامان و بابامو کشته ها بگو (با داد)
جه چانگ: برو کنار پارک جیمین هی نیسانگ بگو محموله های ما کجاست کجا بردیش
نیسانگ: اونا رو از این کشور خارج کردم دیگه دنبالش نگردین (با پوزخند )
جه چانگ : جونکوک حالا چیکار کنیم
جونکوک: پس که اینطور
اسلحه مو برداشتم و تیر زدم به پاش
نیسانگ: اخخخ اخخ عوضی چیکار کردی (با داد
جونکوک: حالا بگو کجان اگه نگی این دفعه یکی تویه سرت خالی میکنم
نیسانگ: او اون اونا تویه انباری کارخونه من هستن (با لکنت )
جونکوک : جه چانگ همین حالا برو ببین که اونحا هستن یا نه
جه چانگ: باشه
زود با افرادم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
جونکوک: کار من باهاش تموم شد توام کارت رو باهاش تموم کن بقیشو بسپار به من
گوشیم زنگ خورد منم رفتم بیرون
ادامه دارد^^^^^^
جونکوک
رفتم کارخونه پیشه جه چانگ
جه چانگ: باید بریم همونجا پارک جیمینم میاد
جونکوک: همه چی آماده ست همه یه افراد باید بیان نباید این نیسانگو دست کم بگیریم
جه چانگ: نگران هیچی نباش بیا بریم
جونکوک: باشه
سوار ماشین شدم و حرکت حرکت کردم سمته همون متروکه
رسیدن)
جونکوک
رسیدیم همونجا یکم دورتر وایستادیم که ما رو نبینه اون زنه و نیسانگ داشتن حرف میزدن هیمنکه میخواستم بگم حمله کنیم یهو جیمین با افرادش حمله کرد
جه چانگ: این احمق چرا همچین کاری کرد.
جونکوک: به افراد بگو که حمله کنن
ماهم بهشون ملحق شدیم و همیه افراد شونو کشتیم
(خلاصه که اینا اینجا درگیر شدن جونکوک و جیمین با همیه افرادشون افراد نیسانگو کشتن فقط نیسانگ و همون زنه موندن )
نیسانگ: ای هرزه به من خیانت کردی چطوری تونستی (با داد)
خانم کو: م من من مجبور شدم (با گریه)
جیمین: خوب کافیه تو باید با من بیای
(رو به نیسانگ)
نیسانگ : ای عوضی تو میدونی من کی هستم
خانم کو: بزارید من برم خواهش میکنم (با گریه
جیمین : تو میتونی بری
خانم کو: خیلی ممنونم (با گریه)
جونکوک: اره برو (با پوزخند)
اسلحه مو برداشتم و نشونه گرفتم سمته همونجا زنه و به مغزش شلیک کردم
جیمین: چیکار کردی
جونکوک : تو به مافیایی پس نباید انقدر دل رحم باشی
رفتم پشته نیسانگ وایستادم و با اسلحه زدم تو سرش بیهوش شد
جیمین: اینم میکشتی
جونکوک: نه فعلا لازممه اینو بیارین انبار کارخونه
رفتم سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمته کارخونه
جیمین
نیسانگو بردن تویه ماشین همه رفتن سوار ماشین شدن فقط من موندم رفتم کناره همون زنه وایستادم و من معذرت میخوام من باید قاتل نیستم من مامان و بابامو پیدا کنم و بخاطر اینم هرکاری میکنم
سوار ماشین شدم و حرکت کردم ستمه و کارخونشون
(رسید)
رسیدم وکارخونش رفتم انباری نیسانگو رویه صندلی بسته بودن رفتم پیش شون
جونکوک: بهشوشش بیار (روبه جه چانگ)
جه چانگ: باشه
یه سطل آب ریختم روش
نیسانگ: چه مرگتونه (با نفس نفس)
جیمین
بت عصبانیت رفتم سمتش و از یقه گرفتمش
بگو کی مامان و بابامو کشته ها بگو (با داد)
جه چانگ: برو کنار پارک جیمین هی نیسانگ بگو محموله های ما کجاست کجا بردیش
نیسانگ: اونا رو از این کشور خارج کردم دیگه دنبالش نگردین (با پوزخند )
جه چانگ : جونکوک حالا چیکار کنیم
جونکوک: پس که اینطور
اسلحه مو برداشتم و تیر زدم به پاش
نیسانگ: اخخخ اخخ عوضی چیکار کردی (با داد
جونکوک: حالا بگو کجان اگه نگی این دفعه یکی تویه سرت خالی میکنم
نیسانگ: او اون اونا تویه انباری کارخونه من هستن (با لکنت )
جونکوک : جه چانگ همین حالا برو ببین که اونحا هستن یا نه
جه چانگ: باشه
زود با افرادم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
جونکوک: کار من باهاش تموم شد توام کارت رو باهاش تموم کن بقیشو بسپار به من
گوشیم زنگ خورد منم رفتم بیرون
ادامه دارد^^^^^^
۴.۶k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.