part 36
part 36
جیمین: خوب بگو کی مامان و بابامو کشته
نیسانگ : واقعا که احمقی پارک جیمین
(با نفس نفس )
جیمین : چی داری میگی
نیسانگ : اخخ قاتل مامانو بابات همین کسیه که باهاش شریک شدی
جیمین: مرتیکه درست بگو چی داری میگی
نیسانگ : قاتل مامانو بابات تویه باند جئونا بود اونا مامانو بابا تو کشتن
جیمین: چی یعنی میگی تویه باند جئون جونکوک
نیسانگ: اره تو نباید باهاشون شریک میشدی
جیمین: دروغ میگی تو کشتی شون داری دورغ میگی (با داد)
نیسانگ: اگه حرف منو باور نمی کنی همین حالا منو بکش
جیمین
نمیدونستم حرفشو باور کنم یا نه تویه دوراهی مونده بودم نمیدونستم که چیکار کنم پس دستای نیسانگو باز کردم و با خودم بردمش بدون اینکه کسی بفهمه سوار ماشینم کردمش و حرکت کردم سمته کارخونیه اصلیم اون کارخونه ای که جئون جونکوک اومده بود اون فقط یه گم راهیه واسیه دشمنام
جونکوک
همینکه گوشیمو قط کردم رفتم داخل انباری نه جیمین بود نه نیسانگ نکنه اون پارک جیمین بهمون خیانت کرده زود رفتم بیرون از همیه نگهبان های بیرون پرسیدم همشون گفتن که خبر ندارن کجا رفتن
نگهبان: ارباب ما خبر نداریم کی رفتن
جونکوک: پس شما بخاطر چی اینجا هستین با (داد و عصبانیت)
نگهبان : م معذرت میخوام ارباب
جونکوک: خفشو زود با بقیه برو دنبالش بگرد
(با داد )
نگهبان : ب با باشه
جونکوک
چطور تونستم به این پارک جیمین اعتماد کنم
یکم گذشت که جه چانگ
جه چانگ : نیسانگ دروغ میگفت اونجا نبودن
جونکوک: جیمین بهمون خیانت کرد
جه چانگ: یعنی چی که خیانت کرد
جونکوک: نیسانگو برده هیچ خبری هم ازش نیست انگار با نیسانگ دست به یکی کردن
جه چانگ: اح نباید از همون اول بهش اعتماد میکردیم
جونکوک: هرجا که هست باید تا فردا پیداش کنی اون پارک جیمین رو
جه چانگ: پیداش میکنیم نگران نباش
(ویو فردا صبح)
ات
صبح بیدار شدم رفتم دوش گرفتم لباسمو پوشیدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
جونکوک
صبح شد ولی نتونسیتم جیمین و نیسانگو پیدا کنیم رفتم شرکت یکم گذشت که جه چانگ اومد
جه چانگ: اوففف خیلی خستم
خودمو پرت کردم روه مبل
جونکوک: خبری نشد
جه چانگ: نه انگار آب شدن رفتن تویه زمین
جونکوک : نه نمیشه باید پیداشون کنیم باید از نقطه ضعفشون استفاده کنیم این جیمین خانواده ای یا عشقی نداره
جه چانگ: پارک جیمین تویه بچه گی خانوادشو از دست داده نیسانگ هم خودت میدونی خانواده نداره هی هواست دوشمنا مون همشون خانواده ندارن (با خنده )
جونکوک : کم بخندی گوشیت زنگ داره زنگ میخوره
جه چانگ: ها گوشیم اره گوشیم زنگ میخوره
جونکوک
جیمین چرا همچین کاری کرد مطمئنم یه چیزی شده
جه چانگ: از هتل زنگ زدن یه کاری میشه اومده من میرم هتل توهم برو خونه بکم استراحت کن
جونکوک: باشه برو
جه چانگ: میری خونه فهمیدی
جونکوک: گفتم برو
جه چانگ : باشه رفتم
ادامه دارد^^^^^^^
جیمین: خوب بگو کی مامان و بابامو کشته
نیسانگ : واقعا که احمقی پارک جیمین
(با نفس نفس )
جیمین : چی داری میگی
نیسانگ : اخخ قاتل مامانو بابات همین کسیه که باهاش شریک شدی
جیمین: مرتیکه درست بگو چی داری میگی
نیسانگ : قاتل مامانو بابات تویه باند جئونا بود اونا مامانو بابا تو کشتن
جیمین: چی یعنی میگی تویه باند جئون جونکوک
نیسانگ: اره تو نباید باهاشون شریک میشدی
جیمین: دروغ میگی تو کشتی شون داری دورغ میگی (با داد)
نیسانگ: اگه حرف منو باور نمی کنی همین حالا منو بکش
جیمین
نمیدونستم حرفشو باور کنم یا نه تویه دوراهی مونده بودم نمیدونستم که چیکار کنم پس دستای نیسانگو باز کردم و با خودم بردمش بدون اینکه کسی بفهمه سوار ماشینم کردمش و حرکت کردم سمته کارخونیه اصلیم اون کارخونه ای که جئون جونکوک اومده بود اون فقط یه گم راهیه واسیه دشمنام
جونکوک
همینکه گوشیمو قط کردم رفتم داخل انباری نه جیمین بود نه نیسانگ نکنه اون پارک جیمین بهمون خیانت کرده زود رفتم بیرون از همیه نگهبان های بیرون پرسیدم همشون گفتن که خبر ندارن کجا رفتن
نگهبان: ارباب ما خبر نداریم کی رفتن
جونکوک: پس شما بخاطر چی اینجا هستین با (داد و عصبانیت)
نگهبان : م معذرت میخوام ارباب
جونکوک: خفشو زود با بقیه برو دنبالش بگرد
(با داد )
نگهبان : ب با باشه
جونکوک
چطور تونستم به این پارک جیمین اعتماد کنم
یکم گذشت که جه چانگ
جه چانگ : نیسانگ دروغ میگفت اونجا نبودن
جونکوک: جیمین بهمون خیانت کرد
جه چانگ: یعنی چی که خیانت کرد
جونکوک: نیسانگو برده هیچ خبری هم ازش نیست انگار با نیسانگ دست به یکی کردن
جه چانگ: اح نباید از همون اول بهش اعتماد میکردیم
جونکوک: هرجا که هست باید تا فردا پیداش کنی اون پارک جیمین رو
جه چانگ: پیداش میکنیم نگران نباش
(ویو فردا صبح)
ات
صبح بیدار شدم رفتم دوش گرفتم لباسمو پوشیدم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم
جونکوک
صبح شد ولی نتونسیتم جیمین و نیسانگو پیدا کنیم رفتم شرکت یکم گذشت که جه چانگ اومد
جه چانگ: اوففف خیلی خستم
خودمو پرت کردم روه مبل
جونکوک: خبری نشد
جه چانگ: نه انگار آب شدن رفتن تویه زمین
جونکوک : نه نمیشه باید پیداشون کنیم باید از نقطه ضعفشون استفاده کنیم این جیمین خانواده ای یا عشقی نداره
جه چانگ: پارک جیمین تویه بچه گی خانوادشو از دست داده نیسانگ هم خودت میدونی خانواده نداره هی هواست دوشمنا مون همشون خانواده ندارن (با خنده )
جونکوک : کم بخندی گوشیت زنگ داره زنگ میخوره
جه چانگ: ها گوشیم اره گوشیم زنگ میخوره
جونکوک
جیمین چرا همچین کاری کرد مطمئنم یه چیزی شده
جه چانگ: از هتل زنگ زدن یه کاری میشه اومده من میرم هتل توهم برو خونه بکم استراحت کن
جونکوک: باشه برو
جه چانگ: میری خونه فهمیدی
جونکوک: گفتم برو
جه چانگ : باشه رفتم
ادامه دارد^^^^^^^
۵.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.