part 34
part 34
ات
رفتیم داخل رستوران یه گارسون زود اومد سمته مون و گفت
گارسون : خوش اومدین ارباب میزتون اما دست از ابن طرف
جونکوک: باشه ات بریم
رفتیم سر میز نشستیم
ات: اینا تورو میشناسن آخه بهت گفتن ارباب جئون
جونکوک: اره میخوام شناسن چون اینجا رستوران منه خوب چی میخوری
ات: نمیدونم هرچی که تو میخوری
جونکوک : باشه پس گارسون
گارسون: بله ارباب
جونکوک: از همون غذای های همیشگی واسمون بیار
گارسون: چشم ارباب
ات
غذای ها رو آوردن ظاهر خوبی داشتن پس حتما خوشمزه بودن
شروع کردیم به خوردن غذا
جونکوک: چطوره خوشمزست
ات: اره خیلی خوشمزن
(خلاصه که اینا غذا هاشون خوردن و خیلی هم حرف زدن و و خندیدن)
ات
یکم گذشت که موزیکو پخش کرد جونکوک هم بلند شد و بهم پیشنهاد رقص داد منم قبول کردم دستشو گرفتم و بلند شدم جونکوک دستشو دوره کمرم حلقه کرد و و منم دستامو دوره گردنش حلقه کردم
جونکوک: خیلی دوست دارم
ات: اما من عاشقتم
جونکوک بوسه ای رویه گردنم گذاشت
جونکوک
دستامو از دوره کمرش بداشتم و گردنبندی از جیبم برداشتم موهای ات رو از گردنش کنار زدم و گردنبندو انداختم گردنش
ات: این خیلی خوشگله
جونکوک: به خوشگلی ات نمیرسه
ات: واقعا (با خجالت )
جونکوک
گوشم زنگ خورد گوشیمو هر جیبم درآوردم جه چانگ بود جواب دیدم
جه چانگ: آلو کجائی زود بیا باید آماده بشیم بریم
جونکوک: باشه الان میام
ات: کی بود
جونکوک: جه چانگ بود یه کاری واسم پیش اومده باید برم
ات: باشه اما چه کاری
جونکوک : تویه شرکته بیا بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمته هتل
(رسیدن)
ات
رسیدیم هتل من از ماشین پیاده شدم جونکوک خداحافظی کرد و با عجله رفت
منم رفتم بالا تویه اتاقم لباسمو عوض کردم و رویه تختم دراز کشیدم
خیلی شب خوبی بود من هبوفیت وقت فکرشو نمی کردم که جونکوک عاشقم باشه این واسم مثله معجزه می مونه
درحالی که به جونکوک فکر میکردم خوابم برد
اسلاید2 گردنبند ات
ادامه دارد ^^^^^^
ات
رفتیم داخل رستوران یه گارسون زود اومد سمته مون و گفت
گارسون : خوش اومدین ارباب میزتون اما دست از ابن طرف
جونکوک: باشه ات بریم
رفتیم سر میز نشستیم
ات: اینا تورو میشناسن آخه بهت گفتن ارباب جئون
جونکوک: اره میخوام شناسن چون اینجا رستوران منه خوب چی میخوری
ات: نمیدونم هرچی که تو میخوری
جونکوک : باشه پس گارسون
گارسون: بله ارباب
جونکوک: از همون غذای های همیشگی واسمون بیار
گارسون: چشم ارباب
ات
غذای ها رو آوردن ظاهر خوبی داشتن پس حتما خوشمزه بودن
شروع کردیم به خوردن غذا
جونکوک: چطوره خوشمزست
ات: اره خیلی خوشمزن
(خلاصه که اینا غذا هاشون خوردن و خیلی هم حرف زدن و و خندیدن)
ات
یکم گذشت که موزیکو پخش کرد جونکوک هم بلند شد و بهم پیشنهاد رقص داد منم قبول کردم دستشو گرفتم و بلند شدم جونکوک دستشو دوره کمرم حلقه کرد و و منم دستامو دوره گردنش حلقه کردم
جونکوک: خیلی دوست دارم
ات: اما من عاشقتم
جونکوک بوسه ای رویه گردنم گذاشت
جونکوک
دستامو از دوره کمرش بداشتم و گردنبندی از جیبم برداشتم موهای ات رو از گردنش کنار زدم و گردنبندو انداختم گردنش
ات: این خیلی خوشگله
جونکوک: به خوشگلی ات نمیرسه
ات: واقعا (با خجالت )
جونکوک
گوشم زنگ خورد گوشیمو هر جیبم درآوردم جه چانگ بود جواب دیدم
جه چانگ: آلو کجائی زود بیا باید آماده بشیم بریم
جونکوک: باشه الان میام
ات: کی بود
جونکوک: جه چانگ بود یه کاری واسم پیش اومده باید برم
ات: باشه اما چه کاری
جونکوک : تویه شرکته بیا بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمته هتل
(رسیدن)
ات
رسیدیم هتل من از ماشین پیاده شدم جونکوک خداحافظی کرد و با عجله رفت
منم رفتم بالا تویه اتاقم لباسمو عوض کردم و رویه تختم دراز کشیدم
خیلی شب خوبی بود من هبوفیت وقت فکرشو نمی کردم که جونکوک عاشقم باشه این واسم مثله معجزه می مونه
درحالی که به جونکوک فکر میکردم خوابم برد
اسلاید2 گردنبند ات
ادامه دارد ^^^^^^
۵.۸k
۰۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.